کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامنة کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
distillation range
دامنۀ تقطیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] تفاوت دمای آغازین نقطۀ جوش مایع و دمای نهایی آن در فرایند تقطیر
-
field of regard
دامنۀ دید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] بیشینۀ گسترۀ زاویهای ممکن برای نشانهروی تلسکوپ
-
domain of attraction, basin of attraction
دامنۀ ربایش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
domain hijacking
دامنهربایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] عملی که در نتیجۀ آن رایانۀ سرویسدهندۀ یک دامنه از دسترس خارج میشود و سرویسدهندۀ متعلق به مهاجم، جای سرویسدهندۀ اصلی را میگیرد
-
riding scope, scope 1
دامنۀ زنجیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نسبت طول زنجیرِ بهآبدادهشده از دهانۀ دالان زنجیر تا لنگر به ارتفاع دالان زنجیر تا بستر دریا
-
amplitude splitting
دامنهشکافی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] فرایندی که در آن تابش الکترومغناطیسی به دو شاخه با دامنههای متفاوت تقسیم میشود
-
integral domain
دامنۀ صحیح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک حلقۀ جابهجایی ناصفر با عضو همانی که در آن همواره حاصلضرب اعضای ناصفر، ناصفر باشد
-
tide amplitude
دامنۀ کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، ژئوفیزیک] نیمی از اختلاف ارتفاع میان یک فراکِشَند و فروکِشَند متوالی
-
central range
دامنۀ مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار] دامنهای از مقادیر مجموعهای از دادهها، شامل 90 درصد مشاهدات مرکزی آن مجموعه
-
دامنه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) دارای وسعت ، گسترده .
-
خوش دامنه
لغتنامه دهخدا
خوش دامنه . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوقه ای است که سرین بزرگ و تنگ و خشک داشته باشد. (از لغت نامه محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
دامنه دار
لغتنامه دهخدا
دامنه دار. [ م َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که دامنه دارد. دارای دامنه . || وسیع. پهناور. موسع. با عرض و طول بسیار. ممتد.- ابری دامنه دار ؛ که دنباله ٔ آن نگسلد.- ادعای دامنه دار ؛ طولانی .- اقداماتی دامنه دار ؛ سخت وسیع و ممتد.- بارانی دامنه دار ؛ که دی...
-
دامنه داری
لغتنامه دهخدا
دامنه داری . [ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دامنه دار. حالت و چگونگی دامنه دار.
-
دامنه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] dāmanedār ۱. مفصّلغ طولانی.۲. وسیع؛ پهناور؛ با عرض و طول بسیار.
-
stroked crankshaft
میللنگ بیشدامنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] میللنگی که بهدلیل بزرگتر بودن بازوی لَنگ باعث افزایش دامنۀ جابهجایی پیستون در سیلندر میشود