کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دامق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دامق
لغتنامه دهخدا
دامق . [ م ِ ] (ع ص ) تباه بی خیر. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
دامق آباد رودخانه
لغتنامه دهخدا
دامق آباد رودخانه . [ م َ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 40هزارگزی شمال خاوری کرمان و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرمان به زاهدان . کوهستانی و سردسیرست . و دارای 445 تن سکنه . آب آن از قنات است ومحصول آنجا غلات ...
-
واژههای همآوا
-
دامغ
لغتنامه دهخدا
دامغ. [ م ِ ] (ع ص ) سرشکننده . (آنندراج ) (غیاث ). || تباه کننده . (دهار). هلاک کننده : تو دامغ روم و از حسامت زلزال بدامغان ببینم . خاقانی .قاهر کفار و باج از قاهره درخواسته دامغ اشرار و گرد از دامغان انگیخته . خاقانی .|| خوارکننده . (دهار).
-
دامغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] dāmeq سرشکننده؛ تباهکننده؛ خوارکننده.