کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داماد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داماد
/dāmād/
معنی
۱. مردی که تازه زن گرفته و عروسی کرده: ◻︎ مجو درستی عهد از جهان سستنهاد / که این عجوزه عروس هزار داماد است (حافظ: ۹۰).
۲. نسبت شوهر دختر هر مرد یا زنی نسبت به آن مرد یا زن.
۳. شوهر خواهر.
〈 داماد شدن: (مصدر لازم) زن گرفتن؛ عروسی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bridegroom, groom, son-in-law
-
جستوجوی دقیق
-
داماد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - مرد تازه زن گرفته . 2 - شوهر دختر یا خواهر.
-
داماد
لغتنامه دهخدا
داماد. (اِ) مرد نو کدخدا یعنی مردی که تازه شادی عروسی او شده باشد و بعضی گویند این لفظ دعاست ومخفف دائم آباد است . (از غیاث ). اما قسمت اخیر قول صاحب غیاث بر اساسی نیست . خَتَن . (منتهی الارب ). صِهر. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). شاه . (فر...
-
داماد
لغتنامه دهخدا
داماد. (اِخ ) افندی . رجوع به شیخی زاده شود. (معجم المطبوعات ).
-
داماد
لغتنامه دهخدا
داماد. (اِخ ) میرداماد میر محمدباقربن میر شمس الدین محمد حسینی استرآبادی ساکن اصفهان از علماء بنام امامیه و از کبار دانشمندان عصر خود بوده است و سمت دامادی شاه عباس صفوی داشته و بهمین مناسبت وی را داماد خوانده اند و به میرداماد شهرت دارد. او راست : ق...
-
داماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāmāt] dāmād ۱. مردی که تازه زن گرفته و عروسی کرده: ◻︎ مجو درستی عهد از جهان سستنهاد / که این عجوزه عروس هزار داماد است (حافظ: ۹۰).۲. نسبت شوهر دختر هر مرد یا زنی نسبت به آن مرد یا زن.۳. شوهر خواهر.〈 داماد شدن: (مصدر لازم) زن گرف...
-
داماد
دیکشنری فارسی به عربی
عريس
-
داماد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zumây طاری: zemây طامه ای: zumâ(y) طرقی: zâmây کشه ای: zâmây نطنزی: zumây
-
واژههای مشابه
-
علی داماد
لغتنامه دهخدا
علی داماد. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی رضوی تبریزی نجفی ، مشهور به سیدعلی داماد، یا علی آقا داماد. او را از آن جهت «داماد» گفتندکه شاگرد و داماد شیخ محمدحسن مامقانی بوده است . و دیگر از اساتید او میرزا حبیب اﷲ رشتی بود. وی شخصی فقیه و اصولی و ع...
-
هم داماد
لغتنامه دهخدا
هم داماد. [ هََ ] (ص مرکب ) شوهر خواهر زن . (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). هم ریش . باجناغ . رجوع به هم ریش شود.
-
تازه داماد
لغتنامه دهخدا
تازه داماد. [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) داماد جوان . پسر جوانی که تازه عروسی کند.
-
شاه داماد
لغتنامه دهخدا
شاه داماد. (اِ مرکب ) داماد بهنگام عروسی . (از فرهنگ نظام ). داماد عزیز. (یادداشت مؤلف ) : کسی که همچو منش هست شاه دامادی شود ز دولت من روشناس شهر و دیار.فکری (از آنندراج ).|| داماد شاه . (ناظم الاطباء).
-
خانه داماد
لغتنامه دهخدا
خانه داماد.[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دامادی که در خانه ٔ پدرزنش مقیم باشد. (ناظم الاطباء). داماد سرخانه : ز آتش که شد خانه داماد آب عروسی است در خانه ٔ شیخ و شاب . وحید (از آنندراج ).|| (ترکیب اضافی ) خانه ٔ متعلق به داماد. چون : عقدکنان خانه ٔ داماد ...
-
حسن داماد
لغتنامه دهخدا
حسن داماد. [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن احمد زعفران بولی رومی حنفی ، معروف به داماد که در بروسه 1223 هَ . ق . درگذشته است . حاشیه ای بر انوارالتنزیل دارد. و در هدیةالعارفین (ج 1 ص 297) و نامه ٔ دانشوران (ج 5 ص 48) یاد شده است .
-
داماد احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
داماد احمدپاشا. [ اَم َ ] (اِخ ) رجوع به احمد پاشا شود. (قاموس الاعلام ترکی ).