کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دالیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دالیة
لغتنامه دهخدا
دالیة. [ ی َ ] (اِخ ) نام شهرکی است بر کناره ٔ غربی فرات میان عانة و رحبة. (معجم البلدان ).آنرا دالیةبن طوق نیز گویند. (تجارب الامم ج 2 ص 37).
-
دالیة
لغتنامه دهخدا
دالیة. [ ی َ ] (ع اِ) دولاب . (منتهی الارب ). دولاب که بگاو گردد. (مهذب الاسماء). قسمی آلت آبیاری . (مفاتیح العلوم ). چرخ آب . چرخ آب کش . چرخ آبی که بدست کشند یا بگاو. ج ، دوالی . (مهذب الاسماء). || کوزه ٔ دولاب . (منتهی الارب ). || تنه ای دراز که د...
-
دالیة
لغتنامه دهخدا
دالیة. [ ی َ ] (ع اِ) ساق و تنه ٔ بعض درختان که برروند دراز و جز با تکیه کردن بچیزی برپانتواند بود چون رز و جز آن . ج ، دوالی : و شجرات الفلفل شبیه اند به دوالی العنب . (ابن بطوطه ).
-
جستوجو در متن
-
دالیةبن طوق
لغتنامه دهخدا
دالیةبن طوق . [ ی َ ت ُ ن ُ طَ ] (اِخ ) شهرکی است بر کناره ٔ فرات . دالیة. رجوع به دالیة شود.
-
دوالی
لغتنامه دهخدا
دوالی . [ دَ ی ی ] (ع اِ) دالیة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دالیة شود. || نوعی از انگور طائف . (منتهی الارب ). || قسمی انگور سیاه که به سرخی زند. (یادداشت مؤلف ).
-
ابن قضیب البان
لغتنامه دهخدا
ابن قضیب البان . [ اِ ن ُ ق َ بِل ْ ] (اِخ ) السید عبداﷲبن محمد حجازی . از متأخرین شعرای عرب . قصیده ٔ دالیّه ٔ او در مدح رسول صلوات اﷲعلیه مشهورو سایر اشعار او مطبوع و مرغوب فیه است و او را دیوانی است . مدیحه ٔ دالیّه ٔ او به بیت ذیل آغاز می شود:اه...
-
دیر حنظلة
لغتنامه دهخدا
دیر حنظلة. [ دَ رِ ح َ ظَ ل َ ] (اِخ ) این دیر از طرف مشرق نزدیک سواحل فرات است و بین دالیة و بهنسة پائین تر از رحبه ٔ مالک بن طوق است و از نواحی جزیره محسوب میشود و به حنظلةبن ابوعفرأبن النعمان بن طی منسوب است و حنظله عموی ایاس بن قبیصةبن ابوعفراء ...
-
سیح
لغتنامه دهخدا
سیح . [ س َ ] (ع اِ) آب روان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آبی که بر روی زمین زمین را مشروب سازد بی دولاب یا دالیه یا غرافه یا زرنوق یا ناعوره یا منجنون . (مفاتیح العلوم ). || نوعی از چادر. || گلیم خطدار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منته...
-
یائیه
لغتنامه دهخدا
یائیه . [ ئی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به یاء. مؤنث یائی . || قصیده یا قطعه ای را که قوافی آن به حرف «ی » ختم شود اصطلاحاً یائیه گویند چنانکه مختوم به حرف «دال » را دالیه و «راء» را رائیه . ازیائیه های مشهور در عربی یائیه ٔ ابن الفارض است که سیوطی آن ...
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن یعفربن قیس الدارمی مکنی به ابونهشل . شاعر جاهلی از سادات تمیم و از مردم عراق است . وی فصیح و نیکوسخن بود و مشهورترین شعر او قصیده ٔ دالیه ٔ اوست بمطلع: نام الخلی و ماأحس رقادی . (اعلام زرکلی ج 1 ص 117). مؤلف قاموس الاعلام...
-
هبود
لغتنامه دهخدا
هبود. [ هََ ب ْ بو ] (اِخ ) نام جایی است در بلاد بنی تمیم . (معجم البلدان ). جایی است در بلاد بنی تمیم یا بنی نمیر. (معجم متن اللغة). موضعی است در بلاد بنی نمیر. (منتهی الارب ). || نام کوهی است . (معجم البلدان ). ابن مقبل گوید:جزی اﷲ کعباً بالاباتر ن...
-
آس
لغتنامه دهخدا
آس . (اِ) دو سنگ گرد و پخ برهم نهاده و زیرین را در میان میلی آهنین و جز آن از سوراخ میان زبرین درگذشته و سنگ زبرین بقوت دست آدمی یا ستور یا باد یا آب و بخار و برق گردد و حبوب و جز آن را خرد یا آرد سازد. آنچه را به دست گردد، دست آس و آسدست ، و آنچه را...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِ مرکب ) چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب . (ناظم الاطباء). دلوآب .(شرفنامه ٔ منیری ). عجله . چرخ . بکره . چرخ آب کشی . چرخ چاه . (یادداشت مؤلف ). چرخ آب . (لغت محلی شوشتر). منجنین . منجنون . جنجون . منجور. ...
-
کاتب بغدادی
لغتنامه دهخدا
کاتب بغدادی . [ ت ِ ب ِ ب َ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمی...