کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دالاندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دالاندار
لغتنامه دهخدا
دالاندار. (نف مرکب ) خداوند و مالک و دارنده ٔ دالان . حافظ دالان ، و دالان بازار تنگ است که بردوسو دکان دارد. نگهبان سرا یا تیمچه یا بازار تنگ سرپوشیده ، مناسبت آنکه مقیم دالان کاروانسرا و تیمچه و بازار است و خروج اشخاص و اجناس را مراقبت دارد.
-
واژههای مشابه
-
دالان دار،دالاندار
لهجه و گویش تهرانی
مسئول سرا و انباردر بازار یا کاروانسرا .
-
واژههای همآوا
-
دالان دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) محافظ کاروانسرا.
-
دالان دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) dālāndār نگهبان کاروانسرا که در دالان کاروانسرا مینشیند و مراقب ورود و خروج مردم و اجناس است؛ سرایدار.
-
جستوجو در متن
-
دالانداری
لغتنامه دهخدا
دالانداری . (حامص مرکب ) عمل دالاندار. شغل دالاندار. کار دالاندار. || (اِمرکب ) مبلغی که به دالاندار دهند. پولی که محافظ دالان را دهند. اجرت دالاندار. || قسمی خراج .
-
دالان داری
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پولی که دالاندار به عنوان انعام از خریداران اجناس کاروانسرا می گرفت .