کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دافق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دافق
/dāfeq/
معنی
۱. جهنده و ریزنده.
۲. ویژگی آبی که بهشدت از جایی بریزد و جاری شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دافق
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِفا.) آب که به شدت از محل ریزد، ریزان .
-
دافق
لغتنامه دهخدا
دافق . [ ف ِ ] (ع ص ) جهنده . ریزنده . ریزنده ٔ آب || مأدافق ؛ ای مدفوق ، آب جهیده . (منتهی الارب ). ریخته شده . || مأدافق کنایه از آب مردست .
-
دافق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] dāfeq ۱. جهنده و ریزنده.۲. ویژگی آبی که بهشدت از جایی بریزد و جاری شود.
-
واژههای مشابه
-
دَافِقٍ
فرهنگ واژگان قرآن
جهنده (ماء دافق آبي را که با سرعت و فشار جريان داشته باشد آب دافق گويند ، که در اينجا منظور نطفه آدمي است ، که با فشار از پشت پدر به رحم مادر منتقل ميشود)
-
واژههای همآوا
-
دَافِقٍ
فرهنگ واژگان قرآن
جهنده (ماء دافق آبي را که با سرعت و فشار جريان داشته باشد آب دافق گويند ، که در اينجا منظور نطفه آدمي است ، که با فشار از پشت پدر به رحم مادر منتقل ميشود)
-
جستوجو در متن
-
جهیده
لغتنامه دهخدا
جهیده . [ ج َ دَ / دِ] (ن مف ) دافق : ماء دافق ؛ آب جهیده . (منتهی الارب ).
-
غامر
لغتنامه دهخدا
غامر. [ م ِ ] (ع ص ) زمین ویران . (منتهی الارب ). خلاف عامر. ضد عامر. (مهذب الاسماء). زمین خراب . جای ویران . زمین که زیر آب مانده باشد و آن فاعل به معنی مفعول است مانند: سر کاتم و ماء دافق و آن را بر فاعل ازینرو بنا نهاده اند که در مقابل عامر باشد. ...
-
عامر
لغتنامه دهخدا
عامر. [ م ِ ] (ع ص ) آبادکننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || آباد و معمور. (ناظم الاطباء). و بر این تقدیر عامر به معنی معمور باشد چون دافق بمعنی مدفوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). || زیارت کننده . ج ، عمار. (آن...
-
جارة
لغتنامه دهخدا
جارة. [ جارْ رَ ] (ع ص ، اِ) جردهنده . کسره دهنده . || راه بسوی آب . || شتری که به مهار کشیده شود. فاعلةبمعنی مفعولة مثل راضیة و دافق بمعنی مرضیة و مدفوق . و فی الحدیث : لا صدقةَ فی الابل الجارة و هی رکائب القوم لان الصدقة فی السوائم . (منتهی الارب )...