کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دافعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دافعه
/dāfe'e/
معنی
=دافع
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دافعه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← رانش
-
دافعه
فرهنگ فارسی معین
(فِ عِ) [ ع . دافعة ] (اِفا.) دفع کننده ، برطرف کننده .
-
دافعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: دافعَة، مؤنث دافع] dāfe'e =دافع
-
واژههای مشابه
-
دافعة
لغتنامه دهخدا
دافعة. [ ف ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث دافع. دافعه . یکی از قوتهای تن است نزد طبیبان .قوّه دافعه یکی از هشت خادم نفس نباتیست که فضول غذا را بیرون کند. قوه ای که ثفل غذای مهضومه را بیرون کند. قوتی در تن که فضول و مضرات از تن براند. قوه ای که از غذا آنچه کثی...
-
valence-shell electron-pair repulsion theory, Gillespie-Nyholm theory
نظریۀ دافعۀ زوجالکترونی پوستۀ ظرفیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نظریهای که بر پایۀ آن شکل مولکولهای انفرادی بر مبنای دافعۀ ایستابرقی زوجالکترونهای اتم مرکزی پیشبینی میشود اختـ . نظریۀ دازاپ VSEPR theory
-
جستوجو در متن
-
repulsive force
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیروی دافعه
-
جذب و دفع
فرهنگ گنجواژه
جذب کردن و راندن، جاذبه و دافعه.
-
VSEPR theory
نظریۀ دازاپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ← نظریۀ دافعۀ زوجالکترونی پوستۀ ظرفیت
-
repulsion
رانش 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر نیرو که به افزایش فاصلۀ بین دو جسم منجر شود متـ . دافعه
-
دافعات
لغتنامه دهخدا
دافعات . [ ف ِ ] (ع ص ) ج ِ دافعة.
-
electrocratic
الکتروسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی پراکنهای که براثر دافعههای ایستابرقی/ الکترواستاتیکی پایدار میشود
-
جاذبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. جذب، جذبه، جلب، گیرایی ۲. کشش، ملاحت ≠ دافعه
-
دوافع
لغتنامه دهخدا
دوافع. [ دَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ دافعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی زمین نشیب و نرم که در آن آب رود. (آنندراج ). رجوع به دافعة شود. || ج ِ دافع. (غیاث ).