کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغ و درفش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داغ و درفش کردن
لغتنامه دهخدا
داغ و درفش کردن . [ غ ُ دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجرمی رابرای اقرار بجرم داغها برنهادن . داغ و دروش کردن .
-
واژههای مشابه
-
داغ دیدن، داغ دیده
لهجه و گویش تهرانی
مُردن نزدیکان
-
گرم گرم، داغ داغ
لهجه و گویش تهرانی
تازه،دست اول
-
گرم داغ
لغتنامه دهخدا
گرم داغ . [ گ َ م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم وحید دستگردی درگنجینه ٔ گنجوی آرد: مانند گرم زخم کنایه از اشتیاق مفرط است که بدان سبب از داغ بی خبر است : هنوز از عشق بازی گرم داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است .نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 132).
-
نعنا داغ
لغتنامه دهخدا
نعنا داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نعناع به روغن سرخ کرده . (یادداشت مؤلف ).
-
نقره داغ
لغتنامه دهخدا
نقره داغ . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، جریمه ٔ نقدی . جزای نقدی . (یادداشت مؤلف ).
-
نیل داغ
لغتنامه دهخدا
نیل داغ . (اِ مرکب ) سیاهی داغ . (آنندراج ). سیاهی جای داغ کرده . (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است .سراج (از آنندراج ).
-
غرجه داغ
لغتنامه دهخدا
غرجه داغ . [ غ َ رَ ج َ ] (اِخ ) قرجه داغ . رجوع به قرجه داغ شود.
-
الف داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [عامیانه] 'alefdāq خطی که به شکل الف از اثر داغ یا تازیانه در پوست بدن پدید آید.
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhandāq اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
-
bereaved
داغدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی فرد دچار احساس داغداری
-
bereavement
داغداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] احساسی ناشی از فقدان آنچه مورد علاقه است، بهویژه احساس ناشی از مرگ عزیزان
-
meander scar/ meander scarp
داغ رودپیچی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نشان هلالیشکل روی دیوارۀ یک دره که براثر حرکت جانبی پیچانرود به وجود آمده است
-
داغ کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ← داغ آب کِشَند