کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گرم گرم، داغ داغ
لهجه و گویش تهرانی
تازه،دست اول
-
کپه داغ
لغتنامه دهخدا
کپه داغ . [ ک ُ پ َ ] (اِخ ) نام رشته کوهی است که در شمال خراسان و مشرق دریای خزر کشیده شده است . این کوه دنباله ٔ چین خوردگیهای قفقاز است و از تپه هایی خاکی تشکیل شده که هیچ نوع گیاه در آنها نمی روید و دارای دره هایی عمیق و مخوف می باشد. (از جغرافیا...
-
کانی داغ
لغتنامه دهخدا
کانی داغ . (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 31هزارگزی باختر مهاباد و 22 هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده . ناحیه ای است واقع در جلگه ،معتدل و دارای 62 تن سکنه میباشد از رودخانه ٔ نقده مشروب میشود محصولاتش غلات ، توتو...
-
کوسه داغ
لغتنامه دهخدا
کوسه داغ . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) محلی است در ارزنجان که در سال 639 هَ . ق . بین بایجو نویان وغیاث الدین کیخسرو جنگی در این محل رخ داد. (از تاریخ مغول اقبال ص 146) : و در آن وقت سلطان روم غیاث الدین کیخسرو پسر علاءالدین بود به موضع کوسه داغ بابایجو نوی...
-
گرم داغ
لغتنامه دهخدا
گرم داغ . [ گ َ م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم وحید دستگردی درگنجینه ٔ گنجوی آرد: مانند گرم زخم کنایه از اشتیاق مفرط است که بدان سبب از داغ بی خبر است : هنوز از عشق بازی گرم داغ است هنوزش شور شیرین در دماغ است .نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 132).
-
نعنا داغ
لغتنامه دهخدا
نعنا داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نعناع به روغن سرخ کرده . (یادداشت مؤلف ).
-
نمک داغ
لغتنامه دهخدا
نمک داغ . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمک که آن را حرارت دهند و در کیسه ای کنند و برای رفع بعض سردردها آن کیسه را بر سر نهند.
-
نقره داغ
لغتنامه دهخدا
نقره داغ . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، جریمه ٔ نقدی . جزای نقدی . (یادداشت مؤلف ).
-
نیل داغ
لغتنامه دهخدا
نیل داغ . (اِ مرکب ) سیاهی داغ . (آنندراج ). سیاهی جای داغ کرده . (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است .سراج (از آنندراج ).
-
ساری داغ
لغتنامه دهخدا
ساری داغ . (اِخ ) نام کوهی است در آذربایجان که معدن زغال سنگ دارد که اهالی بمیزان مصرف خود بطرز عادی از آن بهره برداری میکنند. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 4 و 292).
-
طوقلی داغ
لغتنامه دهخدا
طوقلی داغ . [ ] (اِخ ) نام کوهی ، و عین الفرات بدانجاست .
-
غرجه داغ
لغتنامه دهخدا
غرجه داغ . [ غ َ رَ ج َ ] (اِخ ) قرجه داغ . رجوع به قرجه داغ شود.
-
الف داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [عامیانه] 'alefdāq خطی که به شکل الف از اثر داغ یا تازیانه در پوست بدن پدید آید.
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhandāq اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
-
hot chocolate, hot cocoa, just cocoa
شکلات داغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی نوشیدنی حاوی مقدار نسبتاً زیادی شکلات و آب داغ یا شیر که حتماً باید گرم مصرف شود متـ . شکلات نوشیدنی drinking chocolate