کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داغداغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داغداغان
/dāqdāqān/
معنی
از درختان جنگلی با برگهای بیضی و دندانهدار و نوکتیز، گلهای سبزرنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران میروید و بلندیش تا ۲۰ متر میرسد. از ریشه و پوست آن مادۀ زردرنگی گرفته میشود. از دانۀ آن هم روغن میگیرند. برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته؛ تاغوت؛ توغ؛ تا؛ ته؛ تی؛ تادار؛ تادانه؛ تهدار؛ تیگیله؛ تایله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
داغداغان
لغتنامه دهخدا
داغداغان . (اِ) درختی است با چوب سخت و خم پذیر و خاکستری رنگ و میوه ای شبیه به زال زالک ولی بسیارکوچک و شیرین برنگ خاکی یا کبود تیره و در قزوین نیز روید. درختی است از تیره اولماسئه و از جنس سلتیس . چهار گونه ازین درخت را در خشک جنگلهای نیم مرطوب شمال...
-
داغداغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دغدغان، داغداغه، توغدان، توغران، تاغران› (زیستشناسی) dāqdāqān از درختان جنگلی با برگهای بیضی و دندانهدار و نوکتیز، گلهای سبزرنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران میروید و بلندیش تا ۲۰ متر میرسد. از ریشه و پو...
-
داغداغان
لهجه و گویش تهرانی
نام درخت ته، که میوه ای مانند هسته دارد
-
واژههای مشابه
-
داغداغان اسطلح
لغتنامه دهخدا
داغداغان اسطلح . [ اِ طَ ] (اِخ ) داغداغان اسل نام موضعی به مازندران بحدود فرح آباد. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 21 بخش انگلیسی ).
-
جستوجو در متن
-
دغدغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] daqdaqān = داغداغان
-
تا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tā = داغداغان
-
تادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tādār = داغداغان
-
تادانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tādāne = داغداغان
-
تاغوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tāqut = داغداغان
-
تاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tāh = داغداغان
-
تایله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tāyle = داغداغان
-
ته دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tahdār = داغداغان
-
تایله
لغتنامه دهخدا
تایله . [ ل َ ] (اِ) نامی است که درکردستان به داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود.