کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داشاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داشاد
/dāšād/
معنی
۱. عطا؛ بخشش؛ دهش: ◻︎ خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری: ۳۶۷).
۲. پاداش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
reward, tip
-
جستوجوی دقیق
-
داشاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - عطا، بخشش . 2 - پاداش ، مزد.
-
داشاد
لغتنامه دهخدا
داشاد. (اِ) عطا و بخشش پارسیان روز عید بمردم میداده اند. (آنندراج ). داشن . داشند. عطاء. (تفلیسی ) دهشت . دهشته . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بخشش وچیزی که روزهای گرامی بمردم میداده اند : خواستم با نثار و داشادش پدر اینجا بمن فرستادش حرکاتش همه رهه هنرست ...
-
داشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داشات، داشاب، داشن› [قدیمی] dāšād ۱. عطا؛ بخشش؛ دهش: ◻︎ خواستم با نیاز و داشادش / پدر اینجا به من فرستادش (عنصری: ۳۶۷).۲. پاداش.
-
جستوجو در متن
-
داشات
لغتنامه دهخدا
داشات . (اِ) داشاد. داشاب . داشن . رجوع به داشاد شود.
-
دهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: dahišn] ‹دهشت› [قدیمی] de(a)heš بخشش؛ عطا؛ کرم؛ داشات؛ داشاد؛ داشن.
-
داشاب
لغتنامه دهخدا
داشاب . (اِ) داد و دهش وچیزی به مردم دادن باشد. (برهان ). دهش : ز کین تو غمناک گردد عدوز داشاب [ داشاد ] تو شاد گردد ولی .منوچهری .
-
دهشته
لغتنامه دهخدا
دهشته . [ دَ / دِ هَِ ت ِ ] (اِمص ) بخشش بی ریا و صدقه و خیرات و مبرات . (ناظم الاطباء). عطیه و بخشش . (آنندراج ). داشن . داشاد. عطا. دهشت . (از لغت فرس اسدی ).
-
داشن
لغتنامه دهخدا
داشن . [ ش َ ] (اِ)عطا. دهشت . دهشته . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). داشاد. داشات . عطا و بخشش و انعام باشد. (برهان ) : ترا نز بهر داشن خواستارم که من خود خواسته بسیار دارم .توئی چشم مرا خورشید روشن مرا دیدار تو باید نه داشن فخرالدین اسعد (ویس ورامین ).که ...
-
عطا
لغتنامه دهخدا
عطا. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطاء. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). ضد منع. انعام . بذل . حِباء. حَبوة. داشن . دهش . دهشت . دهشته سَیب صفد. طلف . عطیت . عطیة. مَن ّ. ندی . نوال . هن . و رجوع به عطاء شود : بشتر راد خوانمت پرگست او ...
-
جزا
لغتنامه دهخدا
جزا. [ ج َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) پاداش . سزا. داشاد. شیان و مکافات خواه در خیر باشد یا شر. (ناظم الاطباء). عوض نیکی یا بدی . (فرهنگ نظام ). پاداش . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). کیفر. بادافراه . مجازات . پاداشن . پاداشت . شیانی . ثواب . عوض . (یادداشت م...
-
شد
لغتنامه دهخدا
شد. [ ش َ] (فعل ) مخفف ِ «شود». (یادداشت مؤلف ). و در تمامی شواهد ذیل شَد مخفف ِ «شود» آمده است . (از یادداشت به خط دهخدا) : و شهریار را بخواند و به خانه اندر همی داشت و به خلق ننمودی ،تا بزرگ شَد [بهرام چوبینه ] و خویشتن را شهریار نخواندی . (ترجمه ...