کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داش
/dāš/
معنی
۱. کورهای که در آن خشتهای خام یا ظرفهای گلی را بر روی هم میچینند و حرارت میدهند تا پخته شود؛ کورۀ آجرپزی؛ کورۀ کوزهگری؛ آتشخانه: ◻︎ زاهد خام خویشبین هرگز / نشود پخته گر نهی در داش (عطار۵: ۳۴۸).
۲. آتشگاه حمام؛ تون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
roughneck
-
جستوجوی دقیق
-
داش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کوره ، کورة کوزه گری یا آجرپزی .
-
داش
لغتنامه دهخدا
داش . (اِ) کوره ای که خشت و خم و کاسه و کوزه و امثال آن در آن بپزند. (برهان ). کوره ٔ کوزه گران . کوره ٔ آجرپزی . کوره ٔ خشت پزی . هر جائی که در آن آتش بسیار افروزند خواه در آن خشت پزند خواه کاسه پزند خواه آهک پزند. (غیاث ). چار. کوره ٔ سفال پزی . و ...
-
داش
لغتنامه دهخدا
داش . (اِخ ) گابریل . ملقب به کنتس ، نویسنده ٔ فرانسوی . متولد پاریس (1804-1872 م .).
-
داش
لغتنامه دهخدا
داش . (ترکی ، اِ) در ترکی به معنی سنگ است . (غیاث ) تاش . || نیز به معنی «هم » است چنانکه در یلداش به معنی همراه . (از غیاث ). در ناظم الاطباء، معنی رفیق و همدم دارد؛ سبق داش ، همشاگرد و رفیق درس و هم مکتب . خواجه داش : هم خدمت . (ناظم الاطباء). || م...
-
داش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāš ۱. کورهای که در آن خشتهای خام یا ظرفهای گلی را بر روی هم میچینند و حرارت میدهند تا پخته شود؛ کورۀ آجرپزی؛ کورۀ کوزهگری؛ آتشخانه: ◻︎ زاهد خام خویشبین هرگز / نشود پخته گر نهی در داش (عطار۵: ۳۴۸).۲. آتشگاه حمام؛ تون.
-
داش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از ترکی، مخففِ داداش] [عامیانه] dāš ۱. برادر.۲. در خطاب صمیمانه به مردان قبل از نام آنان میآید: داش علی.۳. لوطی.
-
داش
لهجه و گویش گنابادی
dash در گویش گنابادی یعنی تنور برقی
-
داش
لهجه و گویش تهرانی
برادر،داداش،جاهل .
-
داش
لهجه و گویش تهرانی
کوره آجرپزی، کوره
-
داش
واژهنامه آزاد
(گنابادی) تنور برقی
-
واژههای مشابه
-
داش داش
لهجه و گویش تهرانی
نام آهنگ ونوعی رقص جاهلی با آن آهنگ .
-
داش مشتی، داش مشدی
لهجه و گویش تهرانی
لوطی،لوطی پول خرج کن
-
گوی داش
لغتنامه دهخدا
گوی داش . (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 79هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 45هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 203 تن است . آب آن از رود آجرلو و چشمه تأمین میگردد. محصو...
-
یومری داش
لغتنامه دهخدا
یومری داش . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری سیه چشمه ، با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).