کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دار و گرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نمک دار
لغتنامه دهخدا
نمک دار. [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) خوش نمک . بانمک . کمی شور. || ملیح . باملاحت . (یادداشت مؤلف ).
-
نشان دار
لغتنامه دهخدا
نشان دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) که علامتی دارد. || علم . سرشناس . که به علامتی نزد همگان معروف است . || مشخص . نمایان . هویدا.- دروغ نشان دار .
-
نقطه دار
لغتنامه دهخدا
نقطه دار. [ ن ُ طَ / طِ ] (نف مرکب ) منقط. منقوط. بانقطه . (یادداشت مؤلف ). خجک دار. خالدار. حرفی که بر زبر یا زیر آن نقطه باشد. (ناظم الاطباء).
-
طلایه دار
فرهنگ واژههای سره
پیشاهنگ
-
عیب دار
فرهنگ واژههای سره
آکمند
-
قبول دار
فرهنگ واژههای سره
پذیرا
-
قبول دار
فرهنگ واژههای سره
پذیرا
-
سابقه دار
فرهنگ واژههای سره
پیشینه دار
-
سپل دار
لغتنامه دهخدا
سپل دار. [ س َ پ َ ] (نف مرکب ) ذات الخف . نرم پای . ج ، سپل داران (= نرم پایان ، ذوات الخف ). رجوع به سپل شود.
-
سلیقه دار
لغتنامه دهخدا
سلیقه دار. [ س َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) خوش طبع. خوش وضع. دارای خصلت وسیرت نیک . خوشمزه . سلیقه مند. سلیقه شعار. (ناظم الاطباء). آنکه حسن انتخاب دارد. رجوع به سلیقه مند شود.
-
سفره دار
لغتنامه دهخدا
سفره دار. [ س ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دارنده ٔ سفره . مهمان دار : مرا مرحبا گفتن سفره داران نباید کز آن مرحبا میگریزم .خاقانی .
-
صومعه دار
لغتنامه دهخدا
صومعه دار. [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ](نف مرکب ) دارنده ٔ صومعه . راهب . رهبان : تنهاروی ز صومعه داران شهر قدس گه گه کند بزاویه ٔ خاکیان مقام . خاقانی .حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل چون صوفیان صومعه دار از صفا رود. حافظ.نقدها را بود آیا که عیاری گیرند...
-
علاقه دار
لغتنامه دهخدا
علاقه دار. [ ع َ / ع ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ علاقه . علاقمند. کسی که تعلق خاطر دارد. کسی که دوست دارد. رجوع به علاقه شود. || مرتبط. (ناظم الاطباء). || منسوب . || متعلق . || کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه...
-
شکم دار
لغتنامه دهخدا
شکم دار. [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) کلان شکم . (ناظم الاطباء). کسی که شکم کلان داشته باشد که آنرادر عرف هند، توندله خوانند. (آنندراج ) : همی شد ز تشبیه اومعتبرفلک بودی از این شکم دارتر. ظهوری (از آنندراج ).|| قرابه یا خم که قسمتی از آن فراخ باشد. (یادداش...
-
شکن دار
لغتنامه دهخدا
شکن دار. [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) چین دار. (ناظم الاطباء). بانورد. نغاض . (یادداشت مؤلف ): مُقَدَّع ؛ چیز شکن دار. (از منتهی الارب ).