کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارکی
لغتنامه دهخدا
دارکی . [ رَ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عبداﷲبن محمدبن عبدالعزیز. کنیه ٔ او ابوالقاسم شهرت او دارکی و از بزرگان فقهای شافعی بود. فقه را از ابواسحاق مروزی و حدیث را از جد مادری خود حسن بن محمد دارکی آموخت . و سپس به بغداد رفت و بتدریس پرداخت . در گذشت او را...
-
واژههای مشابه
-
علی دارکی
لغتنامه دهخدا
علی دارکی . [ ع َ ی ِ رَ ] (اِخ ) (پهلوان ...) وی از طرف امیرمحمد مظفر، کوتوال سیرجان بود. و در سال 745هَ . ق . امیر شیخ ابواسحاق اینجو پس از تسخیر شیرازبه قصد تسخیر کرمان به سیرجان رفت اما پهلوان علی دارکی در یکی از قلاع متحصن شد و امیرشیخ چون از تس...
-
جستوجو در متن
-
پهلوان علی
لغتنامه دهخدا
پهلوان علی . [ پ َ ل َ ع َ ] (اِخ ) دارکی . رجوع به علی دارکی ... و حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 282) شود.
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن اسحاق اصفهانی ، مکنی به ابواسحاق . از محدثانی است که مرده شوئی نیز می کرده و در این کار به پیروی از سنت مبالغه به خرج میداده و ازاینرو به قصار موسوم شده است . وی از ولیدبن ابان وحسن بن محمد دارکی و جز ایشا...
-
خرجانی
لغتنامه دهخدا
خرجانی . [ خ َ ] (اِخ ) زیادبن محمدبن زیادبن هیثم خرجانی اصفهانی ، مکنی به ابوالعباس .از اهل سپاهان بود و از حسن بن محمد دارکی و محمدبن حمزةبن عمارة و جماعتی دیگر حدیث دارد. ظاهراً بسال 378 هَ . ق . به اصفهان درگذشت . (از انساب سمعانی ).
-
ابن گچ
لغتنامه دهخدا
ابن گچ . [ اِ ن ُ گ َ ] (اِخ ) ابوالقاسم یوسف احمدبن یوسف بن گچ گچی دینوری . یکی از ائمه ٔ فقهای شافعیه . او صحبت ابوالحسین القطان و مجلس ابوالقاسم عبدالعزیز دارکی را دریافته و ریاست علم و دنیا رابهم داشته است . به قصد انتفاع از علم و استفادت از جودت...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن الحسن الحربی القزوینی . یکی ازکبار صالحین . اصل او از قزوین و مولد وی بمحرم سال 360 هَ . ق . در بغداد بود. قرآن را بقراآت نزد ابوحفص کنانی و غیر او درست کرد، و نحو از ابوالفتح بن جنی فراگرفت ...
-
ابوحامد اسفراینی
لغتنامه دهخدا
ابوحامد اسفراینی . [ اَ م ِ دِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) احمدبن ابی طاهربن محمدبن ابی طاهر اسفراینی . فقیه شافعی که ریاست دین و دنیا در بغداد بدو منتهی گشت . بیش از سیصد فقیه بدرس او حاضر می آمدند. او فقه از ابوالحسن بن مرزبان و سپس ابوالقاسم دارکی فراگرفت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی طاهر الاسفراینی مکنی به ابوحامد. امام اصحاب حدیث به بغداد. و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده و گوید: و هو صدر فقهاء البغداد. و انه بلغ من الفقه و التدریس مبلغاً تشیر الیه الأنامل و تثنی علیه الخناصر... و من هو من افراد هذ...