کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارچین
/dārčin/
معنی
۱. درختی با شاخههای دراز و باریک و به شکل بوته، برگهای همیشه سبز، گلهای سفید و خوشهای، و پوست قهوهایرنگ که در مناطق گرمسیر میروید.
۲. پوست خشکشدۀ این درخت که بهعنوان ادویه استفاده میشود و از آن اسانس میگیرند و در ساختن لیکورها نیز استعمال میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارچین
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) درختی است که بیشتر در هندوستان و چین می روید، جزو ردة دولپه ای های جدا گلبرگ می باشد و همیشه سبز است . گل های منظم و سفید مایل به زرد دارد، پوست آن را هم که قهوه ای رنگ است دارچین می گویند که به عنوان نوعی ادویه خوشبو در بعضی از غذاهامی ریزن ...
-
دارچین
لغتنامه دهخدا
دارچین . (اِ مرکب ) شاخهای درختی است که منبع آن جزیره ٔ سیلان است . چوبی است معروف ، سرخ رنگ ، که در طعم شیرین و تندمیباشد و آن را قلم دارچینی نیز می گویند زیرا که ماناست بقلم در طول . || پوست درخت دارچین که آن را میکوبند و بصورت گردی در غذا میریزند....
-
دارچین
لغتنامه دهخدا
دارچین . (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر، شهرستان اهر در چهل هزار و پانصدگزی راه شوسه اهر به کلیبر. کوهستانی . معتدل مایل بگرمی . مالاریائی و دارای 53 تن سکنه است . محصول آن غلات و سردرختی . شغل اهالی رزاعت و گله داری است . راه مالرو دارد...
-
دارچین
لغتنامه دهخدا
دارچین . (اِخ ) شهرکی است [ به ناحیه ٔ کرمان ] میان بم و جیرفت . آبادان و با نعمت بسیار. و از وی دارچینی خیزد. (حدود العالم ).
-
دارچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارچینی› (زیستشناسی) dārčin ۱. درختی با شاخههای دراز و باریک و به شکل بوته، برگهای همیشه سبز، گلهای سفید و خوشهای، و پوست قهوهایرنگ که در مناطق گرمسیر میروید.۲. پوست خشکشدۀ این درخت که بهعنوان ادویه استفاده میشود و از آن اسانس میگی...
-
دارچین
دیکشنری فارسی به عربی
غرفة
-
دارچین
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: dârčeni طاری: dârčin طامه ای: dârčin طرقی: dârčin کشه ای: dârčin نطنزی: dârčin
-
واژههای مشابه
-
oil of cinnamon
روغن دارچین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] روغن فرّاری که از تقطیر پوست درخت دارچین به دست میآید
-
چائی دارچین
لغتنامه دهخدا
چائی دارچین . (اِ مرکب ) رجوع به «چای دارچین » شود.
-
قلم دارچین
لغتنامه دهخدا
قلم دارچین . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) کنایه از بینی باریک و دل پسند. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
cinnamonlike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارچین دارچین
-
cinnamal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارچین
-
cinnamol
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارچین