کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارو دودور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیه دارو
لغتنامه دهخدا
پیه دارو. (اِ مرکب ) مخلوطی از پیه و لوئی برای گرفتن کافتگی های صاروج حوض وجز آن . ترکیبی از پیه و پنبه که برای سد کردن سوراخ پهلوی شیر آب انبار و جز آن کنند. پیه و خاکستر و آهک و لوئی یعنی گل نی که در شکاف حوض و خزانه و امثال آن بکار برند. پیه مذاب ...
-
سیاه دارو
لغتنامه دهخدا
سیاه دارو. (اِ مرکب ) درخت تاک صحرایی است و آنرا به عربی کرمةالبیضاء خوانند. خوشه ٔ آن ده دانه بیشتر نشود و در اول سبز باشد و در آخر سرخ گردد و گل آن لاجوردی میشود. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
ماش دارو
لغتنامه دهخدا
ماش دارو. (اِ مرکب ) حشیشی است که گل بنفش رنگ دارد و به آخر تخم گردد و آن را به یونانی خامانیطس گویند یعنی صنوبر الارض ، و به لفظ دیگر عرصف خوانند و کمافیطوس همان است .خوردن آن با عسل عرق النسارا نافع است . (برهان ) (ازآنندراج ). گیاهی دوایی است که ص...
-
منبل دارو
لغتنامه دهخدا
منبل دارو. [ مَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد که آن را بجهت نیک شدن جراحتها و زخمهای تازه استعمال کنند و به لغت اهل مغرب نیمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نام گیاهی است که در به کردن زخمهای تازه به کار برند. (ناظم الاطباء). گیاهی است که از برای به ...
-
اشنان دارو
لغتنامه دهخدا
اشنان دارو. [ اُ ] (اِ مرکب ) زوفای خشک باشد مشهور به زوفای مصری و آن گیاهی است دوایی شبیه به برگ حنا استسقا را نافع است . (برهان ) (آنندراج ) (مؤیدالفضلا).زوفاء خشک است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به زوفا و زوفای مصری و اشنان د...
-
انوش دارو
لغتنامه دهخدا
انوش دارو. [ اَ ] (اِ مرکب ) نوش دارو. رجوع به نوشدارو شود.
-
بیهوده دارو
لغتنامه دهخدا
بیهوده دارو. [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) داروی بیهوشی . (آنندراج ).
-
بیهوش دارو
لغتنامه دهخدا
بیهوش دارو. (اِ مرکب ) داروی بیهوشی . دوائی که شخص رابی حس نماید . بیهوشانه .
-
برسیان دارو
لغتنامه دهخدا
برسیان دارو. [ ب َ ](اِ مرکب ) عصی الراعی . (الابنیه ) (فهرست مخزن الادویه ). بطباط. سبطباط. (الابنیه ). و رجوع به برسنبدار و حاشیه ٔ مربوط به آن در این لغتنامه و عصاالراعی شود.
-
برشیان دارو
لغتنامه دهخدا
برشیان دارو. [ ب َ ] (اِ مرکب ) داروئی است که آنرا سرخ مرد گویند و بعربی عصی الراعی خوانند. (آنندراج ). حمیرا. (برهان ). و رجوع به برسیان دارو شود.
-
بزرگ دارو
لغتنامه دهخدا
بزرگ دارو. [ ب ُ زُ ] (اِ مرکب ) این ازجمله ٔ داروهای پارسیان است برای اخلاط. رجوع به ذخیره ٔ خوارزمشاهی شود. (یادداشت بخط دهخدا).
-
دارو اشکیذان
لغتنامه دهخدا
دارو اشکیذان . [ رُ وَ؟ ] (اِخ ) یکی از قریه های هرات . (معجم البلدان ).
-
دارو کردن
لغتنامه دهخدا
دارو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درمان کردن . مرهم نهادن : گفت هر دارو که ایشان کرده اندآن عمارت نیست ، ویران کرده اند. مولوی .مقبل امروز کند داروی درد دل ریش که پس از مرگ میسرنشود درمانش .(غزلیات سعدی ).
-
بیهوش دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] bihušdāru داروی بیهوشی؛ دارویی که تزریق یا استنشاق آن سبب بیهوشی شود؛ بیهوشانه.
-
زنگی دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zangidāru گیاهی پایا، با برگهای دراز کرکدار مصرف دارویی داشته؛ حشیشةالطحال.