کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارو خوراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاه دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šāhdāru ۱. بهترین دارو؛ دارویی که از همۀ داروها بهتر و سودمندتر باشد: ◻︎ شاهدارو بُوَد شراب، ولی / زو چو بر حد اعتدال خوری (؟: مجمعالفرس: شاهدارو).۲. شراب.
-
سیاه دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] siyāhdāru = فاشرا
-
جان دارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jāndāru ۱. دارویی که حفظ جان کند و زندگی دوباره ببخشد؛ نوشدارو؛ تریاق؛ پادزهر؛ داروی ضدزهر: ◻︎ جان نالان را به داروخانهٴ گردون مبَر / کز کَفَش جانداروی بیسم نخواهی یافتن (خاقانی: ۳۶۱).۲. ازبینبَرندۀ ناراحتی: ◻︎ ای سخنت مُهر زبانهای...
-
حب دارو
دیکشنری فارسی به عربی
هبة
-
دارو اشکنه
فرهنگ گنجواژه
داراِشکنه سمی قوی از ترکیبات جیوه.
-
دارو دودور
فرهنگ گنجواژه
دادار و دودور.
-
generic drug
دارو با نام عمومی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] فراوردهای دارویی که در انحصار تولید هیچ شرکت دارویی نیست و با نام عام مادۀ مؤثر آن تولید و عرضه میشود
-
computer-assisted drug design
طراحی رایانهای دارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] استفاده از رایانه در فرایند ابداع دارویی جدید یا بهینهسازی اثرات زیستی داروی موجود
-
rational drug design
طراحی منطقی دارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← طراحی دارو
-
دارو زنی بچوب
دیکشنری فارسی به عربی
توابل
-
درد و دارو
فرهنگ گنجواژه
بیماری و درمان.
-
food-drug interaction
برهمکنش غذا ـ دارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تأثیر متقابل و غالباً نامطلوب برخی غذاها و داروها بر یکدیگر
-
nutrient-drug interaction
برهمکنش مغذیـ دارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] برهمکنش دارو و مادۀ مغذی در بدن که ممکن است عوارض جانبی در پی داشته باشد
-
جستوجو در متن
-
drug
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دارو، دوا زدن، دارو خوراندن، تخدیر کردن
-
drugs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مواد مخدر، دارو، دوا زدن، دارو خوراندن، تخدیر کردن