کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داروغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داروغه
/dāruqe/
معنی
۱. [عامیانه، مجاز] بزرگتر هر صنف و دسته.
۲. [عامیانه، مجاز] بزرگتر و مباشر قریه.
۳. [منسوخ] سردسته و رئیس پاسبانان و نگهبانان شهر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاسبان، شبگرد، عسس، نگهبان
دیکشنری
sheriff
-
جستوجوی دقیق
-
داروغه
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، شبگرد، عسس، نگهبان
-
داروغه
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ تر. ] (اِ.) 1 - رییس پاسبانان . 2 - محافظ قریه یا شهر.
-
داروغه
لغتنامه دهخدا
داروغه . [ غ َ / غ ِ ] (ترکی - مغولی ، اِ) رئیس شبگردان . سرپاسبانان . داروغه که در زبان مغولی به معنی «رئیس » است یک اصطلاح عمومی اداری است . از احسن التواریخ چنین مستفاد میگردد که داروغه بطور کلی به حکام اطلاق می شده است . بعدها لقب حاکم پایتخت گرد...
-
داروغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] dāruqe ۱. [عامیانه، مجاز] بزرگتر هر صنف و دسته.۲. [عامیانه، مجاز] بزرگتر و مباشر قریه.۳. [منسوخ] سردسته و رئیس پاسبانان و نگهبانان شهر.
-
واژههای مشابه
-
ده داروغه
لغتنامه دهخدا
ده داروغه . [ دِه ْ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 6هزارگزی جنوب باختری نیشابور دارای 747 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
نرخ داروغه
لغتنامه دهخدا
نرخ داروغه . [ ن ِ غ َ / غ ِ ] (اِ مرکب ) متصدی بازار که تعیین می کند نرخ غله را. (ناظم الاطباء).
-
داروغه ٔ دفترخانه
لغتنامه دهخدا
داروغه ٔ دفترخانه . [ غ َ / غ ِ ی ِ دَ ت َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرپرست اداره ٔ دفترخانه . از مبلغ مواجب داروغه دفترخانه چنین برمی آید که سمت و شغل وی دارای اهمیت بوده و این مقام زیردست مستوفی المالک واقع می شده است . (از سازمان اداری ...
-
داروغه ٔ فراشخانه
لغتنامه دهخدا
داروغه ٔ فراشخانه . [ غ َ / غ ِ ی ِ ف َرْ را ن َ /ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فراش به کسانی گفته میشد که فرش پهن میکردند و چادر میافراشتند. خادمان و پیشخدمتهای قصر شاهی . فراشخانه دارای داروغه ای بود که گویا تصدی امور کارگزینی و استخدامی را داشته ...
-
جستوجو در متن
-
دارغه
لغتنامه دهخدا
دارغه . [ رُ غ َ / غ ِ ] (ترکی - مغولی ، اِ) مخفف داروغه ، رئیس شب گردان . رجوع به داروغه شود.
-
شحنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شِحنَة] [قدیمی] še(a)hne داروغه؛ پلیس؛ پاسبان و نگهبان شهر.
-
صاحب نسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāhebnasaq مٲمور حفظ نظم و امنیت؛ داروغه.
-
عسس
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب
-
شحنه
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان