کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارس
/dāres/
معنی
کهنهسازنده؛ ناپدیدکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارس
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) کهنه ، فرسوده .
-
دارس
لغتنامه دهخدا
دارس . [ رِ] (ع ص ) محوکننده ٔ رسوم و آداب . (اقرب الموارد). || خواننده ٔ کتاب . (اقرب الموارد). || حایض . (منتهی الارب ). زنیکه در حال عادت ماهانه باشد. || آنکه درس خواند. (عیون الانباء).
-
دارس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: دَوارِس] [قدیمی] dāres کهنهسازنده؛ ناپدیدکننده.
-
جستوجو در متن
-
دوارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دارس] [قدیمی] davāres = دارس
-
کهنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن ۲. مزمن ۳. اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس ۴. مستعمل ۵. خرقه، خلق ≠ جدید، نو
-
نیسم
لغتنامه دهخدا
نیسم . [ ن َ س َ ] (ع اِ) باد نرم . (منتهی الارب ). نَسَم . (از اقرب الموارد). || راه ناپیدا و محوشده . (منتهی الارب ). طریق دارس مستقیم ، لغتی است در نیسب . (از متن اللغة).
-
دریس
لغتنامه دهخدا
دریس . [ دَ ] (ع ص ) نعت از دروس ، دارس . (یادداشت مرحوم دهخدا). جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ). جامه و زره کهنه ، گویند درع دریس . (از اقرب الموارد). || (اِ) دم شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دوارس
لغتنامه دهخدا
دوارس . [ دَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دارس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : رسوم الطلل والدیار الدوارس چو بر صدر منشور توقیع صاحب . (منسوب به حسن متکلم ).
-
حائض
لغتنامه دهخدا
حائض . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیض . حائضة. زن خون دیده . زن ناپاک . زن بی نماز.زن حیض فتاده . عارِک . دارِس . ارهون . طامث . لک دیده .
-
نسم
لغتنامه دهخدا
نسم . [ن َ س َ ] (ع اِ) دَم روح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نفَس روح . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). ج ، انسام ، نسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تاسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دم باد نرم ، و اول بادی که وزیدن گیرد....
-
طاش کبری زاده
لغتنامه دهخدا
طاش کبری زاده . [ ک ُ را دَ / دِ ] (اِخ ) از فضلای نامی کشور ترکیه است که در قرن دهم میزیسته .وی را کتابی است بنام شقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، در پایان کتاب مزبور، ترجمه ٔ احوالی ازخود نوشته که ترجمه ٔ آن در ذیل درج میگردد. فاضل مزبور ن...
-
اردشیر دوم
لغتنامه دهخدا
اردشیر دوم . [ اَ دَ / دِ رِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (هخامنشی ) اسم این پادشاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های هخامنشی به پارسی قدیم اَرْت َ خْشَثْرَ، در توریة (کتاب عزرا و کتاب نحمیا) اَرْت َ خشَثتا، نویسندگان یونانی مانند دیودور،آریان ، سترابون و پولی ین ...
-
ارمنستان
لغتنامه دهخدا
ارمنستان . [ اَ م َ ن ِ ] (اِخ ) ارمن . ارمنیه . ارمینیه . (دمشقی ). ناحیه ای در آسیای غربی که از جانب شمال به گرجستان و از مشرق به بحر خزر و از جنوب به درّه ٔ علیای دجله و از مغرب به درّه ٔ فرات غربی یا قره سو محدود است . این ناحیت اکنون در تصرف سه ...