کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داربند
/dārband/
معنی
=داربست
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
arch 2
داربند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] وسیلهای کمکی که پشت چوبکِش یا بر روی آن نصب میشود و گِردهبینهها را از زمین بلند میکند
-
داربند
لغتنامه دهخدا
داربند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) همان داربست باشد: «داربند کنند مانند داربند انگور». (فلاحت نامه ). رجوع به داربست شود.
-
داربند
لغتنامه دهخدا
داربند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان محمدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در پانزده هزارگزی شمال باختری سعیدآباد سر راه مالرو خیرآباد به زیدآباد. جلگه ای است . سردسیر و دارای 300 تن سکنه است . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات ، حبوبات ، شغل اهالی آنجا زر...
-
داربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dārband =داربست
-
جستوجو در متن
-
تارم
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایوان، بالکن، طارم ۲. تاره ۳. داربند، داربست ۴. کلبه، خانهچوبی ۵. محجر
-
پای چوب
لغتنامه دهخدا
پای چوب . (اِ مرکب ) ستون . دیرک . تیرک : دوم دانش از آسمان بلندکه بی پای چوب است و بی داربند.بوشکور.
-
داربست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dārbast ۱. چوببندی.۲. چوببست.۳. چوبهایی که زیر درخت انگور برپا کنند و شاخههای تاک را روی آن بیندازند؛ داربند.
-
طارم
واژگان مترادف و متضاد
۱. تارم ۲. محجر ۳. خانهچوبین، کلبه ۴. داربست، داربند ۵. آسمان، سپهر، فلک ۶. خیمه، خرگاه ۷. ایوان
-
داربست
لغتنامه دهخدا
داربست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) داربند. چفتی که تاک و کدو بر آن اندازند تا پهن شود و خوشه ها بدان آویزند. (آنندراج ). || چوبی چند که معماران بالای آن نشسته ، کار میکنند. (آنندراج ).
-
طارم
لغتنامه دهخدا
طارم . [ رَ ] (معرب ، اِ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. (برهان ). چوب بست گرد باغ و باغچه .محجری که از چوب سازند و به اطراف باغ نهند تا مانعاز دخول شود. (غیاث اللغات ). نرده . || چوب بندی که از برا...