کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارایی
/dārāy(')i/
معنی
۱. آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد؛ سرمایه؛ ثروت؛ تمول.
۲. وزارتخانه یا ادارهای که مالیاتها را وصول میکند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی میکند؛ مالیه.
۳. [منسوخ] نوعی از پارچۀ ابریشمی موجدار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. توانگری، ثروت، مال، مایملک، ملک، منال
۲. مالیه
دیکشنری
asset, capital, belongings, equity, estate, finance, fortune, gold, holding, means, money, possessions, property, resources, substance, wealth
-
جستوجوی دقیق
-
دارایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. توانگری، ثروت، مال، مایملک، ملک، منال ۲. مالیه
-
دارایی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - ثروت ، مال . 2 - داشت ، نگه داشت ، نگهبانی . 3 - پارچه ای ابریشمین رنگارنگ موج دار. 4 - وزارتخانه ای که وظیفه اش محاسبه و وصول مالیات می باشد.
-
دارایی
لغتنامه دهخدا
دارایی . (اِ) یک نوع پارچه ٔ ابریشمی که چند تاری پنبه در آن باشد. (ناظم الاطباء).
-
دارایی
لغتنامه دهخدا
دارایی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. هفت هزارگزی جنوب ماسور.هفت هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک و دارای 50 تن سکنه است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دارایی
لغتنامه دهخدا
دارایی . (اِخ ) میرزا محمد باقر رازی شاعر فارسی ، متخلص به دارایی . صاحب دیوان شعری است که آن را «طرفه » نامیده است . (الذریعه ج 9 ص 312).
-
دارایی
لغتنامه دهخدا
دارایی . (حامص ، اِ) مکنت . مال . ثروت . رجوع به دارا شود. || اصطلاح حقوق مدنی که شامل دو بخش است یکی اموال و مطالبات یا دارایی مثبت ، و دیگر دیون یا دارایی منفی . (فرهنگ حقوقی ).
-
دارایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارائی› dārāy(')i ۱. آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد؛ سرمایه؛ ثروت؛ تمول.۲. وزارتخانه یا ادارهای که مالیاتها را وصول میکند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی میکند؛ مالیه.۳. [منسوخ] نوعی از پارچۀ ابریشمی موجدار.
-
دارایی
دیکشنری فارسی به عربی
ثروة , شيء , عقار , مالية , محفظة , ملکية , ميزة
-
دارایی
لهجه و گویش تهرانی
پارچه راه راه ابریشمی رویه لحاف
-
واژههای مشابه
-
asset price
قیمت دارایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مبلغی که بابت خرید یک دارایی پرداخت میشود
-
assets
داراییها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] مجموع ارزش واقعی و مالی کل مایملک
-
asset accumulation
انباشت دارایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] افزایش ارزش دارایی مالی و سرمایهگذاریها در طول زمان در جریان فرایندی متکی بر پسانداز و کسب بازده
-
دفتر دارایی
دیکشنری فارسی به عربی
جرد
-
علم دارایی
دیکشنری فارسی به عربی
مالية