کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالهجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالهجره
لغتنامه دهخدا
دارالهجره . [ رُل ْ هََ رَ ] (اِخ ) جایی بوده است نزدیک بصره که قرامطه در آن میزیسته اند. (اعلام المنجد).
-
واژههای مشابه
-
دارالهجرة
لغتنامه دهخدا
دارالهجرة. [ رُل ْ هَِ رَ ] (اِخ ) لقب مدینةالرسول . مدینة.
-
جستوجو در متن
-
مالکی
لغتنامه دهخدا
مالکی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به ابوعبداﷲ مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی امام دارالهجره . (از انساب سمعانی ). یک از مذاهب اربعه ٔ اهل سنت ، منسوب به مالک بن انس یکی از فقهای عامه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از شافعی و مالکی و قول حنیفی جستیم...
-
مطری
لغتنامه دهخدا
مطری . [ م َ طَ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن خلف انصاری سعدی مدنی (671 - 741 هَ . ق .) مکنی به جمال الدین و معروف به مطری . عالم به حدیث و فقه و تاریخ ، والی و نایب قضاء در مدینه وی تاریخی تألیف کرده به نام «التعریف بما اسست الهجرة من معالم دارالهج...
-
حریث
لغتنامه دهخدا
حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مسعود. یکی از سران قرامطه است . ابن اثیر در حوادث سال 316 هَ . ق . گوید: چون امر ابوطاهر قرمطی بزرگ شد دهقانان سواد عراق ، مذهب قرمطی را که در پنهان میداشتند اعلام کرده و مردی بنام حریث بن مسعود را بر خویش امیر کردند و با...
-
مدینة
لغتنامه دهخدا
مدینة. [ م َ ن َ ] (اِخ ) شهری است [ به عربستان ] خوش ومردم بسیار و روضه مقدس پیغمبر (ص ) با بسیار صحابه آنجاست و از نواحی وی سنگ فسان خیزد که به همه ٔ جهان ببرند. (حدود العالم ). از شهرهای مهم عربستان سعودی است . این شهر پس از مهاجرت پیغامبر اسلام ا...
-
قرمطیان
لغتنامه دهخدا
قرمطیان . [ ق ِ م ِ / ق َ م َ ] (اِخ ) فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند. (تعریفات ). از وقتی که نخستین دعات اسماعیلی در اهواز مستقر شدند و آغاز دعوت برای امامت محمدبن اسماعیل و اولاد او کردند، یکی از مبلغان خود را به نام ح...
-
حجاز
لغتنامه دهخدا
حجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و سراة اولاَِنّها اُحتجزت بالحرار الخمس : ِحرّةُ بنی ُسلیم و راقم و لیلی و شوران والنار. (م...