کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالملک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارالملک
/dārolmolk/
معنی
پایتخت؛ مرکز مملکت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاتخت، پایتخت، حکومتنشین، شاهنشین، عاصمه، همایونگاه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالملک
واژگان مترادف و متضاد
پاتخت، پایتخت، حکومتنشین، شاهنشین، عاصمه، همایونگاه
-
دارالملک
فرهنگ فارسی معین
( ~. مُ) [ ع . ] (اِمر.) پایتخت کشور.
-
دارالملک
لغتنامه دهخدا
دارالملک . [ رُل ْ م ُ ] (ع اِ مرکب ) کرسی مملکت و پایتخت . (ناظم الاطباء). دارِملک : تا نهادی حسن را دارالخلافه زیر زلف هست دارالملک فتنه در سر مژگان تو. خاقانی .بنومیدی دل از دلخواه برداشت بدارالملک ارمن راه برداشت . نظامی .رجوع به دارالخلافه و دار...
-
دارالملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dārolmolk پایتخت؛ مرکز مملکت.
-
جستوجو در متن
-
حکومتنشین
واژگان مترادف و متضاد
پایتخت، دارالخلافه، دارالملک، مرکز
-
همایونگاه
واژگان مترادف و متضاد
پایتخت، دارالخلافه، دارالملک
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِخ ) نام شهری بوده در دارالملک بنگاله ، و اکنون خراب است . (برهان ).
-
پایتخت
واژگان مترادف و متضاد
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
-
سبایل
لغتنامه دهخدا
سبایل . [ س َ ی ِ ] (اِخ ) دارالملک قندهار. (برهان ).
-
همایون گاه
لغتنامه دهخدا
همایون گاه . [ هَُ ] (اِ مرکب ) دارالملک . پای تخت شاهان . (برهان ).
-
نشست جای
لغتنامه دهخدا
نشست جای . [ ن ِ ش َ ] (اِ مرکب ) دارالملک .پایتخت . مستقر. مقر : چون هفت اقلیم به حکم او شد نشست جای خویش تمیشه ساخت . (تاریخ طبرستان ).
-
صلیق
لغتنامه دهخدا
صلیق . [ ص َ ] (اِخ ) مواضعی بوده است در بطیحه ٔ واسط بین آن و بغداد دارالملک ابونصر مهذب الدولة بوده است ... (معجم البلدان ).
-
مداینی
لغتنامه دهخدا
مداینی . [ م َ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به مداین دارالملک اکاسره در هفت فرسخی بغداد. (از الانساب سمعانی ). رجوع به مدائنی شود.
-
اورگنج
لغتنامه دهخدا
اورگنج . [ گ َ ] (اِخ ) دارالملک خوارزم که گرگانج نیز گویند. (ناظم الاطباء) (تاریخ جهانگشای ). رجوع به ارگنج و جرجانیه و گرگانج شود.