کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالمرضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالمرضی
لغتنامه دهخدا
دارالمرضی . [ رُل ْ م َ ضا ] (ع اِ مرکب ) درمانگاه وبیمارستان . (ناظم الاطباء). رجوع به دارالشفا شود.
-
جستوجو در متن
-
مریضخانه
لغتنامه دهخدا
مریضخانه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بیمارستان . مارستان . دارالمرضی . مستشفی . دارالشفاء.
-
مرضی
لغتنامه دهخدا
مرضی . [ م َ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مریض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیماران . ناخوشها. مقابل اصحاء. رجوع به مریض شود : لیس علی الضعفاء ولا علی المرضی ولا علی الذین لایجدون ما ینفقون حرج ... (قرآن 91/9).هست دیدار تو شفای قلوب چشم مرضی بودبه سوی ...
-
بیمارخانه
لغتنامه دهخدا
بیمارخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بیمارستان . درمانخانه .خانه و عمارتی که در بعضی شهرها بسازند و بیماران را در آنجا برند و طبیب دیوانی بمعالجت ایشان پردازد و بعربی دارالشفا خوانند و بیمارسان مخفف بیمارستان و مارستان معرب آن . (از بهار عجم ) (از آن...
-
تکفین
لغتنامه دهخدا
تکفین . [ ت َ ] (ع مص ) کفن کردن . (زوزنی ) (دهار). کفن پوشانیدن مرده را و کفن ساختن جهت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفن پوشانیدن مرده را. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). کفن کردن مرده را. (ناظم الاطباء) : کس به غسل و تکفین و تدف...
-
مارستان
لغتنامه دهخدا
مارستان . [ رِ / رَ ] (اِ مرکب ) معرب بیمارستان است . (دهار) (منتهی الارب ). بیمارستان را گویند و آنرا به تازی دارالشفا خوانند. (جهانگیری ). بمعنی مارسان است که بیمارستان و دارالشفا باشد. (برهان ). بمعنی بیمارستان لیکن به فتح «راء» است و معرب . بیمار...
-
بیمارستان
لغتنامه دهخدا
بیمارستان . [ رِ ](اِ مرکب ) (از: بیمار + َِسْتان ، ادات مکان ) خانه وعمارتی که سلاطین در بعضی شهرها بسازند و بیماران راآنجا طبیب دیوانی معالجت نماید و آن را بیمارسان و مارستان نیز گویند. (از انجمن آرا). بیمارخانه . مارستان . (آنندراج ). عمارت و خانه...
-
معاجین
لغتنامه دهخدا
معاجین . [ م َ] (ع اِ) ج ِ معجون . (ناظم الاطباء). و رجوع به معجون شود. || (اصطلاح طبی ) هرچه متضمن تعدیل و تلطیف و تقطیع و تفتیح و تسمین و جلا و حفظ صحت و تحلیل باشد آن را معاجین نامند و هرچه از آن جمله مشتمل برادویه ٔ قوی الترکیب و ذوی الخاصیه باشد...
-
ادویه
لغتنامه دهخدا
ادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 22). || گاه در تداول عوام ادوی...
-
تفرقه
لغتنامه دهخدا
تفرقه . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) تفرقة. تفرقت . جدایی . پراکندگی . پریشانی و اختلاف : با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آنرا در معرض تفرقه آرد. (کلیله و دمنه ).ز صف تفرقه برخیز و بر صف صفا بگذرکه از رندان شاه آسا سپاه اندر سپاه اینک ...