کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارالامان
/dārol'amān/
معنی
جای امن و امان؛ جایی که در آن آرامش و آسودگی وجود داشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالامان
لغتنامه دهخدا
دارالامان . [ رُل ْ اَ ] (اِخ ) کرمان و مولتان را گفته اند. (مسکوکات ایران رابینو ص 98).
-
دارالامان
لغتنامه دهخدا
دارالامان . [ رُل ْ اَ ] (اِخ ) هندوستان را نیز گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 323).
-
دارالامان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dārol'amān جای امن و امان؛ جایی که در آن آرامش و آسودگی وجود داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
فدائی
لغتنامه دهخدا
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) کرمانی . از معاصران آذر بیگدلی است . آذر نویسد: اسمش حاج محمد و از اهل دارالامان کرمان است . صحبتش اتفاق افتاد. طبع روانی دارد و در تاریخ گویی مسلط است . این مطلع از اوست :یکسان بود اگر رسدم سر بر آفتاب یا تابدم ز بی کلهی بر سر...
-
قلعه ٔ ایج
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔ ایج . [ ق َ ع َ ی ِ ] (اِخ )این قلعه در بالای کوه کوچکی است در نزدیک ایک اصطهبانات . به سال 470 نظام الدین محمود شبانکاره از کوههای دور و نزدیک آب را بر آنجا آورد و حصار کشید و آنجا را دارالامان نامید. (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
حافظی
لغتنامه دهخدا
حافظی . [ ف ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) از دارالامان کرمان است ، اما از بسیاری اقامت در شهر هرات میتوان گفت از آنجاست . طالب علم است ، و از حکاکی صاحب وقوف . او راست :فروغ ماه رخت دیده را پرآب کندکسی ندیده که مه کار آفتاب کند. (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 153...
-
جامع کردستان
لغتنامه دهخدا
جامع کردستان . [م ِ ع ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) مسجدی است در سنندج که بنام مسجد دارالحسان معروف است و امان اﷲخان بزرگ در سال 1228 هَ .ق . آن را بنا کرده است . این جامع مسجدی است عالی که شبستان آن 22 ستون دارد و دو ایوان دارد، یکی رو به مشرق و یک رو به قبله ....
-
باکور افغان
لغتنامه دهخدا
باکور افغان . [ اَ ] (اِخ ) نام امیری که ازطرف شاه شجاع مظفری به کرمان اعزام شده است . در تاریخ وزیری آمده است : شاه شجاع سلطان شبلی پسر خود را بحکمرانی کرمان فرستاد... و دولتشاه و ملک محمد نام را که هردو از اقارب خواجه قوام الدین محمد بودند....به پی...
-
مولتان
لغتنامه دهخدا
مولتان . (اِخ ) شهری است میان قندهار و لاهور و آن را مُلتان نیز گویند و از ولایات سند است و آن ولایت از اقلیم سوم است و در این سنوات بیست هزار باب خانه و عمارت در آن آباد است . در یک فرسنگی آن شهر، رودی عظیم جاری است و اصل این مول تهان بوده و مول به ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سهل بن نوبخت . وی مشهورترین ِ پسران ابوسهل است که اخبار او با ابونواس مشهور شده و این شاعر تیززبان او را هجوهای رکیک گفته است ، چهار قطعه شعر در هجو اسماعیل در دیوان او دیده میشود که معروفترین آنها دو قطعه ایست که در آ...
-
جرون
لغتنامه دهخدا
جرون . [ ج َ ] (اِخ ) نام ولایتی بوده نزدیک به بندر هرمز از بناهای اردشیرو گفته اند نزدیک هم بوده است ، در عهد صفویه شاه عباس ماضی بنام خود بندری ساخته آباد نموده که به بندرعباس مشهور است و قرایی که بجرون منسوب بود اکنون نیزجرونات خوانند و اصل در این...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سلطان عمادالدین بن شاه شجاع . خوندمیر در حبیب السیر آرد که [ بهنگام قرب وفات شاه شجاع ] : امرا و اعیان متفرق بدو فرقه شدند بعضی جانب سلطان عمادالدین احمد گرفته بیعت کردند و برخی روی بمتابعت سلطان مجاهدالدین زین العابدین آوردند...
-
کابل
لغتنامه دهخدا
کابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز و پر آب و جمعیت آن در حدود 150000 تن است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ لغت کابل بنقل از دائ...