کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دارالاماره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دارالاماره
/dārol'emāre/
معنی
۱. سرای امیر؛ قصر فرمانروا.
۲. مقر فرماندار؛ ادارۀ حکومتی.
۳. شهری که والی یا امیر در آن اقامت دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دارالاماره
فرهنگ فارسی معین
( ~. اِ رَ) [ ع . دارالامارة ] (اِمر.) 1 - سرای امیر. 2 - شهرِ محل اقامت امیر یا سلطان .
-
دارالاماره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دارالامارَة] [منسوخ] dārol'emāre ۱. سرای امیر؛ قصر فرمانروا.۲. مقر فرماندار؛ ادارۀ حکومتی.۳. شهری که والی یا امیر در آن اقامت دارد.
-
واژههای مشابه
-
دارالامارة
لغتنامه دهخدا
دارالامارة. [ رُل ْ اِ رَ ] (ع اِ مرکب ) خانه ٔ امیر. حاکم نشین . ارگ . شهری که فرماندهی ایالت در آن است . مقر فرماندار : در هر جانب دارالاماره دیوانی مرتب . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 52).
-
جستوجو در متن
-
پایتخت
واژگان مترادف و متضاد
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
-
حکومت گاه
لغتنامه دهخدا
حکومت گاه . [ ح ُم َ ] (اِ مرکب ) دارالامارة. (آنندراج ). فرمانداری .
-
دوتپه
لغتنامه دهخدا
دوتپه . [ دُ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در کوهستان کشمیر و دارالاماره ٔ حاکم کاکاووبنسایست و این دو طایفه شست هزار خانه اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
رأس الطاق
لغتنامه دهخدا
رأس الطاق . [ رَءْ سُطْ طا ] (اِخ ) نام بازار بزرگ و وسیعی بوده است در سمرقند و زیر قلعه ٔ مسجد و دارالاماره قرار داشت . (از ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی لسترنج ص 393).
-
یک دندان
لغتنامه دهخدا
یک دندان . [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ) همسال . همسن . (یادداشت مؤلف ) : نخست دارالاماره و مجلس الوزاره که آن درگاه بارگاه سلطان است مشتمل بر دیوانخانه های مرتب ... و خدم و حواشی و جوانان یک رنگ و یک دندان نوخاسته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 51).
-
ارگ
لغتنامه دهخدا
ارگ . [ اَ ] (اِخ ) نام موضعی به زرنج شهر سجستان بین دروازه ٔ کرکویه و دروازه ٔ نیشک که درآن بناهای بزرگ برآورده بودند و بانی آن عمرو لیث است و پس از آن دارالاماره ٔ سیستان گردید : آنکه برکند به یک حمله در گنبدطاق و آنکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ ....
-
پاتخت
لغتنامه دهخدا
پاتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کرسی . عاصمه . پایتخت . قطب . دارالملک . پادشائ-ی . حض-رت . واسطه . قاعده . قاعده ٔ ملک . قصَبه . مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک . نشست . نشست گاه . دارالسلطنه . تختگاه . ام ّالبلاد. دارالأَماره . سریرگاه . دار مملکت . دارالمُلک ...
-
جامعالعسکر
لغتنامه دهخدا
جامعالعسکر. [ م ِ عُل ْ ع َ ک َ ] (اِخ ) نام مسجد معروفی است در مصر که آن را عبدالملک بن یزید خراسانی ازدی بنا کرد. وی از سرداران ایرانی و طرفدار بنی عباس بود و پس از فتح مصر از جانب سفاح خلیفه ٔ عباسی به حکومت مصر منصوب گردید. و وجه تسمیه ٔ آن به جا...
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) (مولوی ) محمد. خلف ارشد شیخ غلامحسن بلگرامی است و در عربی و فارسی از علمای نامی . گویند حافظه اش آنقدر قوی بود که بسماعت یکباره صد شعر را حفظ میکرد. در علم ادب عموماً و علم خلاف خصوصاً بهره ٔ وافی داشت و نظم و نثر عربی و فارس...
-
بیتکچی
لغتنامه دهخدا
بیتکچی . [ ت َ ] (ترکی - مغولی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مأمور مالیات (ایلخانان مغول ). (فرهنگ فارسی معین ) : و شرف الدین را در خدمت او به اسم الغ بیتکچی نامزد گردانید. (جهانگشای جوینی ). در هر جانب دارالاماره دیوانی مرتب جهت اماثل بیتکچیان و کتاب . (ترج...