کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دادگی
لغتنامه دهخدا
دادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی داده . صفت داده .
-
واژههای مشابه
-
از دست دادگی
دیکشنری فارسی به عربی
غرامة
-
جستوجو در متن
-
بازشدگی
لغتنامه دهخدا
بازشدگی . [ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) برگشتگی . || فرار. پشت دادگی . (ناظم الاطباء).
-
بیرون آمدگی
لغتنامه دهخدا
بیرون آمدگی . [ م َدَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیرون آمده . برآمدگی ؛ حدبه . تحدب . برجستگی . پیش آمدگی . شکم دادگی . || افراز. || گردش بخارج . (ناظم الاطباء).
-
خودمنشی
لغتنامه دهخدا
خودمنشی . [ خوَدْ / خُدْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . انصاف دادگی . بزرگ منشی : خودمنشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست .نظامی .
-
بسر بردگی
لغتنامه دهخدا
بسر بردگی . [ ب ِ س َ ب ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) انجام دادگی . (ناظم الاطباء). اجرا. (فرهنگ فارسی معین ). || ایفای وعده و شرط. (ناظم الاطباء).
-
غرامة
دیکشنری عربی به فارسی
جريمه , تاوان , غرامت , جريمه کردن , جريمه گرفتن از , صاف کردن , کوچک کردن , صاف شدن , رقيق شدن , خوب , فاخر , نازک , عالي , لطيف , نرم , ريز , شگرف , فقدان , زيان , ضبط شده , خطا کردن , جريمه دادن , هدر کردن , از دست دادگي , ضرر
-
داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dāde ۱. ویژگی آنچه کسی به دیگری بدهد.۲. بخشیدهشده.۳. سپردهشده.۴. (اسم) (بانکداری) پول یا سندی که کسی به بانک بدهد که به حساب دادگی او بنویسند.۵. (اسم) اطلاعاتی که برای یک کار آماری گردآوری میشود.
-
تظاهر
لغتنامه دهخدا
تظاهر. [ ت َ هَُ ] (ع مص ) هم پشت شدن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یارمند شدن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکدیگر را یاری نمودن . مددگاری و با هم پشت دادگی . (ناظم الاطباء). باهم پشتی دادن و مددگاری کردن . (غیاث الل...
-
توسیع
لغتنامه دهخدا
توسیع. [ ت َ ] (ع مص ) فراخ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خلاف تضییق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). فراخ گردانیدگی و وسعت دادگی . (ناظم الاطباء) : تقطیع...
-
دل دل کنان
لغتنامه دهخدا
دل دل کنان . [ دِ دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) تردیدکنان . در حال دودلی . مردد در امور. (برهان ). کنایه از اضطراب کنان . مضطرب و حیران . (آنندراج ). || آه زنان . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). نالان . (انجمن آرا). دل دل گویان . ای دل ای دل گویان .نالان...
-
تهدید
لغتنامه دهخدا
تهدید. [ ت َ ] (ع مص ) بیم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تهدد. (اقرب الموارد). وعید کردن . (زوزنی ). ترسانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). نیک ترسانیدن . (آنندراج ). بیم کردن . بیم دادن . ترسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)....
-
معاوضه
لغتنامه دهخدا
معاوضه . [ م ُ وَ ض َ / م ُ وِ ض ِ ] (از ع ، اِمص )معاوضت . مبادله و عوض دادگی و عوض کردگی . (ناظم الاطباء). چیزی را با چیز دیگر عوض کردن . تاخت زدن . پابپاکردن . چیزی گرفتن و در برابر چیزی دیگر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاوضة...