کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دادگری
/dādgari/
معنی
عمل دادگر؛ حکم کردن به عدلوداد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عدالت، عدل، قسط ≠ بیداد، ظلم
دیکشنری
justice
-
جستوجوی دقیق
-
دادگری
واژگان مترادف و متضاد
عدالت، عدل، قسط ≠ بیداد، ظلم
-
دادگری
لغتنامه دهخدا
دادگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دادگر. عادلی . دادگستری . عدل ورزی : و این قفندنه از هندوان بود ولیکن از نیکوسیرتی و دادگری همه او را فرمانبردار شدند. (مجمل التواریخ ).دادگری شرط جهانداری است شرط جهان بین که ستمکاری است .نظامی .
-
دادگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dādgari عمل دادگر؛ حکم کردن به عدلوداد.
-
جستوجو در متن
-
عدالت
فرهنگ واژههای سره
دادگری، دادگرانه
-
بی عدالتی
فرهنگ واژههای سره
بیدادگری، بی دادگری، بیداد
-
عادلانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] 'ādelāne از روی عدالت و دادگری؛ مانند عادلان.
-
تعدی
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزار، اجحاف، تجاوز، تخطی، تطاول، زور، زورگویی، ستم، ظلم ≠ دادگری ۲. حمله، تعرض، درازدستی ≠ دادگری
-
تعسف
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستم، ظلم ≠ دادگری ۲. انحراف ۳. کجروی کردن، گمراهشدن، منحرف شدن ≠ هدایت شدن ۴. ظلم کردن، ستم کردن ≠ دادگری کردن
-
عدل
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دادگری کردن ، داد دادن . 2 - (اِمص .) دادگری . 3 - (اِ.) داد.
-
فریادرسی
واژگان مترادف و متضاد
دادگری، غوث، مدد، یاری، یاریگری
-
منصفت
واژگان مترادف و متضاد
انصاف، دادگری، عدالت، عدل، قسط
-
معدلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معدَلة] [قدیمی] ma'de(a)lat ۱. عدلوداد کردن.۲. دادگری.
-
معدلت
واژگان مترادف و متضاد
داد، دادگری، دادگستری، عدالت، عدل، منصفت ≠ مظلمه، بیداد
-
عدل ورزی
لغتنامه دهخدا
عدل ورزی . [ ع َ وَ ] (حامص مرکب ) دادگری .