کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داده نامه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دادهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← داده
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است.
-
جستوجو در متن
-
نامه نگاری
لغتنامه دهخدا
نامه نگاری . [ م َ / م ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل نامه نگار. نامه نویسی . نامه نوشتن . کتابت . رجوع به نامه شود. || روزنامه نویسی .
-
نامه رسان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رِ) (ص فا.) نامه بر، نامه آور.
-
epistles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامه ها، رساله، نامه، نامه منظوم، مراسله
-
testimonial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گواهی نامه، رضایت نامه، شهادت، شاهد، پاداش، تصدیق نامه، سفارش وتوصیه، جایزه
-
credentials
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مدارک تحصیلی، گواهی نامه، اعتبار نامه، استوار نامه، اختیار
-
تزکية
دیکشنری عربی به فارسی
گواهي نامه , شهادت , تصديق نامه , سفارش وتوصيه , رضايت نامه , شاهد , پاداش , جايزه
-
تفهیم نامه
واژهنامه آزاد
تفهیم نامه و یا «بریف»، توضیحاتی است مکتوب که شرحی کوتاه و جامع را دربارهٔ چیزی ارائه می دهد. از انواع تفهیم نامه در حیطه های گوناگون کسب و کار می توان به تفهیم نامه طراحی، تفهیم نامه معماری، تفهیم نامه برند، تفهیم نامه بازاریابی، تفهیم نامه مشتری اش...
-
letterleaf
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامه نامه
-
نامه آور
لغتنامه دهخدا
نامه آور. [ م َ / م ِ وَ ] (نف مرکب ) کسی که مکتوب می آورد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء). آورنده ٔ نامه . نامه آورنده . نامه بر.
-
نامه نگار
لغتنامه دهخدا
نامه نگار. [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نامه نویس . نگارنده ٔ نامه . رجوع به نامه نویس شود. || روزنامه نگار. مدیر یا نویسنده ٔ جریده .
-
نامه ور
لغتنامه دهخدا
نامه ور. [ م َ / م ِ وَ ] (ص مرکب ) نامه بر. (ناظم الاطباء). نامه آور. نامه رسان .
-
testimonials
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توصیفات، گواهی نامه، رضایت نامه، شهادت، شاهد، پاداش، تصدیق نامه، سفارش وتوصیه، جایزه