کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادن امتیاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کر دادن
لغتنامه دهخدا
کر دادن . [ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) در آب کر تطهیر کردن . شستن متنجسی با آب کر. (یادداشت مؤلف ).
-
گزارش دادن
لغتنامه دهخدا
گزارش دادن . [ گ ُ رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع دادن . خبر دادن : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را.نظامی .
-
گشایش دادن
لغتنامه دهخدا
گشایش دادن . [ گ ُ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) وسعت دادن . توسعه دادن . || مجازاً، بر روزی کسی افزودن . زندگانی او را مرفه ساختن : جهان آفرینت گشایش دهادکه گر وی ببندد که داند گشاد؟سعدی (بوستان ).
-
گشن دادن
لغتنامه دهخدا
گشن دادن . [گ ُ دَ ] (مص مرکب ) تلقیح . (زوزنی ). لقاح . (منتهی الارب ): تَأبیر؛ گشن دادن خرمابن . (تاج المصادر بیهقی ). اطلق النخلة؛ گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ).
-
گشاد دادن
لغتنامه دهخدا
گشاد دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) راندن تیر از کمان . انداختن . افکندن . رجوع به گشاد شود. || نشاندن مهره های تک در خانه ٔ نرد.
-
گواهی دادن
لغتنامه دهخدا
گواهی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شهادت . (ترجمان القرآن ). شهادت دادن . (ناظم الاطباء) : بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من چهار گوهرم اندر چهار جای مدام . ابوالعلاء ششتری .گواهی دهم کاین سخن راز اوست تو گویی دو گوشم بر آواز اوست . فردوسی .شما یکسر ا...
-
گوایی دادن
لغتنامه دهخدا
گوایی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . اقرار کردن . اعتراف کردن : ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب آتش تابناک به هستی ّ یزدان گوایی دهندروان تو را آشنایی دهند. فردوسی .فرزند به درگاه فرستاد و همی دادبر بندگی خویش به یک باره گوایی . ...
-
گوج دادن
لغتنامه دهخدا
گوج دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) به معنی زور و کمک و مدد دادن . (آنندراج : گوج ).
-
گوز دادن
لغتنامه دهخدا
گوز دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) گوزیدن . رجوع به گوز و گوزیدن شود.
-
کش دادن
لغتنامه دهخدا
کش دادن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن یا کشیدن . تطویل . (یادداشت مؤلف ). || دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. (یادداشت مؤلف ). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن . طول دادن . اطالة. مطاوغة.
-
کش دادن
لغتنامه دهخدا
کش دادن . [ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کش گفتن در بازی شطرنج یعنی شاه در خطر است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کش و رجوع به کشت شود.
-
کشاد دادن
لغتنامه دهخدا
کشاد دادن . [ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) در مقصود بر روی کسی واکردن . (آنندراج ). گشاد دادن .- کشاد دادن کار ؛ متعدی کشودن کار. (آنندراج ) : کار را دادن کشاد آلوده خود را کردنست تکیه بر دیوار در را وقت در واکردنست . محسن تأثیر (ازآنندراج ).رجوع به گشاد داد...
-
کشش دادن
لغتنامه دهخدا
کشش دادن . [ ک َ / ک ِ ش ِ دَ ] (مص مرکب ) طول دادن .ممتد کردن . دراز کردن . (یادداشت مؤلف ). کش دادن .
-
کل دادن
لغتنامه دهخدا
کل دادن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نر دادن ماده را از گاو و گوسفند. فحل دادن گاو ماده و امثال آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کل خوردن شود.
-
کیفر دادن
لغتنامه دهخدا
کیفر دادن . [ ک َ / ک ِ ف َ دَ ] (مص مرکب ) جزای عمل کسی را به وی دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به کیفر رسانیدن . مجازات کردن . به مکافات عمل رسانیدن .