کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دادن
/dādan/
معنی
۱. [مقابلِ گرفتن] چیزی به دست کسی سپردن.
۲. با دست خود چیزی در دست کسی گذاشتن.
۳. بخشیدن.
۴. سفارش کردن.
۵. ثمر کردن درخت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن
۲. پرداخت، دهش، عطا ≠ گرفتن
فعل
بن گذشته: داد
بن حال: ده
دیکشنری
administer, afford, allow, accord, allocate, ate _, award, bear , contribute, concede, contribution, deal, delivery, donate, donation, endow, endowment, extend, furnish, fy _, give, grant, impart, lodge, ply, present, purveyance, render, rendering, spare, submission, supply, tender
-
جستوجوی دقیق
-
دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن ۲. پرداخت، دهش، عطا ≠ گرفتن
-
دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - چیزی را به کسی سپردن . 2 - بخشیدن . 3 - زدن . 4 - حمله کردن . 5 - خوراندن . 6 - برآوردن ، رویاندن .
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: dātan] dādan ۱. [مقابلِ گرفتن] چیزی به دست کسی سپردن.۲. با دست خود چیزی در دست کسی گذاشتن.۳. بخشیدن.۴. سفارش کردن.۵. ثمر کردن درخت.
-
دادن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hâdehi طاری: hâtây(mun) طامه ای: hedâɂan طرقی: hâtâymun کشه ای: hâtây(mun) نطنزی: hâdâɂan
-
دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اعط , انسب اليه , دفع , منحة , يد
-
واژههای مشابه
-
دادَن
لهجه و گویش بختیاری
dâdan دادن.
-
سر دادن،سرک دادن
لهجه و گویش تهرانی
زیادتر دادن،در تعویض اضافه پرداختن
-
دور دادن، دو دادن
لهجه و گویش تهرانی
میدان دادن به کسی
-
جولون،جولون دادن،جولان دادن
لهجه و گویش تهرانی
عرض اندام،گشتن
-
عرض دادن
لغتنامه دهخدا
عرض دادن . [ ع َ دَ ] (مص مرکب ) نشان دادن . نمودن . ارائه دادن . به معرض نهادن : قریب صد و پنجاه هزار سوار لشکر سلطان عرض داده بودند بیرون پیاده که صدهزار دیگر بودند. (تاریخ سیستان ). نسختی که ... خود نبشته بود بر رای سلطان عرض داد. (تاریخ بیهقی ص 4...
-
عرضه دادن
لغتنامه دهخدا
عرضه دادن . [ ع َ ض َ / ض ِ دَ ] (مص مرکب ) به معرض گذاشتن . ارائه دادن . عرض کردن . عرضه کردن : گنجها بر دل خاقانی اگر عرضه دهندنه فلک ده یک آن چیز بود کو بدهد. خاقانی .هر روز مهر پیلبانان جمله پیلان بر وی عرضه دادی . (سندبادنامه ص 56).خلق جزای هر ع...
-
عشوه دادن
لغتنامه دهخدا
عشوه دادن . [ ع ِش ْ وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن . فریفتن . گول زدن : من ندانستم که کار این قوم بدین منزلت است و عشوه دادند مرا به حدیث ایشان و راست نگفتند. (تاریخ بیهقی ص 585). پس اگر عشوه دهد کسی که حیلتی باید ساخت که مسعود بر جناح سفر است .....
-
عسل دادن
لغتنامه دهخدا
عسل دادن . [ ع َ س َ دَ ] (مص مرکب ) عسل ساختن . به عمل آوردن عسل . تولید عسل کردن : زنبور درشت بی مروت را گوی باری چو عسل نمیدهی نیش مزن .سعدی .