کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادبخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دادبخش
/dādbaxš/
معنی
بخشندۀ عدلوداد؛ داددهنده؛ عادل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
just
-
جستوجوی دقیق
-
دادبخش
فرهنگ نامها
(تلفظ: dād baxš) (در قدیم) عادل ، دادگر ؛ (به مجاز) خداوند .
-
دادبخش
لغتنامه دهخدا
دادبخش . [ب َ ] (نف مرکب ) عدالت بخش . بخشنده ٔ عدل : بنام بزرگ ایزد دادبخش که ما را ز هر دانش او داد بخش . نظامی .چنان داند آن خسرو دادبخش که چون مادر این بوم راندیم رخش . نظامی . || (اِخ ) خدای تعالی : ببخشای بر من تو ای دادبخش که از خون دل گشت رخس...
-
دادبخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dādbaxš بخشندۀ عدلوداد؛ داددهنده؛ عادل.
-
جستوجو در متن
-
دادبخشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dādbaxši عمل دادبخش؛ عدلوداد.
-
عدلپرور
واژگان مترادف و متضاد
دادبخش، دادگر، دادور، عدالتگستر، معدلتپرور، معدلتخواه ≠ ظالم
-
معدلتگستر
واژگان مترادف و متضاد
دادبخش، دادگر، دادور، عادل، عدالتگستر، عدلپرور، معدلتپرور ≠ بیدادگر
-
دادبخشی
لغتنامه دهخدا
دادبخشی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل دادبخش : ستمدیده را دادبخشی کنم شب تیرگان را درخشی کنم .نظامی .
-
رخساره
لغتنامه دهخدا
رخساره . [ رُ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) رخسار. روی و صورت و چهره و سیما. (ناظم الاطباء). دیباچه . (منتهی الارب ). وجنة. (دهار). رخسار. صفح وجه . عذار. (یادداشت مؤلف ) : بت اگرچه لطیف دارد نقش نزد رخساره ٔ تو هست خراش . رودکی .ببخشای بر من تو ای دادبخش که ...
-
بخش
لغتنامه دهخدا
بخش . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب . (ناظم الاطباء). حصه ٔ مردم و قسمت . برخ . بهر. بهره . (از شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (غیاث اللغات ). سهم . قسم . قسمت . رسد. جزء. پاره . بعض . قطعه ....
-
رخش
لغتنامه دهخدا
رخش . [ رَ ] (ص ، اِ) آمیختگی رنگ سرخ و سفید. (ناظم الاطباء). سرخ و سفید. (از فرهنگ خطی ). رنگ سرخ و سفید درهم آمیخته باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). رنگ سرخ و سپید به یکدیگر آمیخته و بور ابرش را به اعتبار آنکه رنگ سرخ و سپید و درهم است نیز رخش خواندن...