کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
دادآر
لغتنامه دهخدا
دادآر. (نف مرکب ) مخفف دادآور. دادآورنده . دادآرنده . رجوع به دادآور شود.
-
جستوجو در متن
-
دارو دودور
فرهنگ گنجواژه
دادار و دودور.
-
الله
واژگان مترادف و متضاد
آفریدگار، ایزد، پروردگار، خدا، دادار، رب، یزدان
-
دی داد
واژهنامه آزاد
داده شده بتوسط دادار (پروردگار)، زاده ی ماه دی
-
دادآور
فرهنگ نامها
(تلفظ: dād āvar) (در قدیم) دادور ، دارای عدل و داد ؛ از نامهای خداوند ، دادار .
-
داتار
لغتنامه دهخدا
داتار. (اِ) صورت پهلوی داتر ازمصدر «دا» که در اوستا و فرس هخامنشی به معنی آفریدن و بخشودن و ساختن است و در فارسی «دادار» شده است .رجوع به دادار شود. (از فرهنگ ایران باستان ص 71).
-
آفریدگار
واژگان مترادف و متضاد
آفریننده، الله، ایزد، پروردگار، خالق، خدا، دادار، رب، کردگار، موجد، یزدان ≠ مخلوق
-
پروردگار
واژگان مترادف و متضاد
آفریدگار، الله، ایزد، جانآفرین، خدا، دادار، رب، کردگار، یزدان ≠ بنده، عبد
-
برروشن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: warwīšnīk] [قدیمی] barravešn گرونده؛ مؤمن: ◻︎ شفیع باش برِ شه مرا بدین زلت / چو مصطفی برِ دادار بر روشنان را (دقیقی: ۹۵).
-
گرگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gargar = گروگر: ◻︎ چو بیچاره گشتند و فریاد جستند / بر ایشان ببخشود دادار گرگر (دقیقی: ۱۰۲).
-
پرآفرین
لغتنامه دهخدا
پرآفرین . [ پ ُ ف َ ] (ص مرکب ) باآفرین بسیار : یکی نامه بنوشت پرآفرین ز دادار بر شهریار زمین .فردوسی .
-
دتهوش
لغتنامه دهخدا
دتهوش . [ دَ ] (اِ) هیأت اوستایی کلمه ٔ «دی » است . هیأت دیگر آن دَذوَه است «دادار» یا آفریننده و آفریدگار و همیشه صفت اهورامزدا آورده شده است . این کلمه از مصدر«دا» به معنی دادن و آفریدن و ساختن و بخشودن است ودر پهلوی «داتن » و در فارسی «دادن » شد...
-
خداوند
واژگان مترادف و متضاد
۱. خدا، دادار، خالق، کردگار ۲. صاحب، مالک ۳. بزرگ، ذیحق، سرور، صاحباختیار، مولا، ولی ≠ بنده ۴. پروردگار، رب، یزدان
-
بدروشن
لغتنامه دهخدا
بدروشن . [ ب َ رَ وِ ] (ص مرکب ) بدرفتار. (یادداشت مؤلف ) : شفیعباش بر شه مرا بدین زلت چو مصطفی بر دادار بدروشنان را.دقیقی (از یادداشت مؤلف ).