کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داحة
لغتنامه دهخدا
داحة. [ ح َ ] (ع اِ) واحد داح . بازی کودکان . یقال : الدنیا داحة. (مهذب الاسماء). رجوع به داح شود.
-
جستوجو در متن
-
دست برنجن
لغتنامه دهخدا
دست برنجن . [ دَ ب َ رَ ج َ ] (اِ مرکب ) دستینه ای باشد از طلا و نقره و مانند آن که زنان بر دست کنند. (برهان ) (از آنندراج ).زیوری است مانند حلقه که زنان بر ساعد پوشند و به هندی کنگن گویند. (غیاث ). به فتح باء است برای اینکه فتحه بدل «آ» می باشد و اص...
-
بستان افروز
لغتنامه دهخدا
بستان افروز. [ ب ُ اَ ](اِ مرکب ) بوستان افروز. گلی است سرخ رنگ و بی بوی که آن را تاج خروس و گل یوسف نیز گویند و بعضی اسپرغم را که ضیمران باشد بستان افروز میگویند و بجای فا، بای فارسی هم آمده است . (برهان ). سرخ مرد یا سرخ مرز یا گل یوسف . (سروری ). ...