کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داجة
لغتنامه دهخدا
داجة.[ ج َ / داج ْ ج َ ] (ع اِ) پس روان لشکر. (منتهی الارب ). تُباع عسکر. (از اقرب الموارد). || چیز اندک و حقیر از حاجت ، یا حاجة. داجة از اتباع است و منه الحدیث ، ما ترکت حاجة و لا داجة. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
دعجة
لغتنامه دهخدا
دعجة. [ دُ ج َ ] (ع اِمص ) نیک سیاهی چشم با فراخی آن ، و یا نیک سیاهی چشم در نیک سپیدی آن . (از منتهی الارب ). سیاه بودن و فراخ بودن چشم . (از اقرب الموارد). دعج . و رجوع به دعج شود.
-
جستوجو در متن
-
پس رو
لغتنامه دهخدا
پس رو. [ پ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) مخفف پس رونده . پی رو. تَبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (صراح اللغة). تبیع. (دهار) (منتهی الارب ). آثف . (مهذب الاسماء). تألی . (منتهی الارب ). مقتدی ، مأموم : همه گر پس رو و گر پیشوائیم در این حیرت برابر ...
-
داج
لغتنامه دهخدا
داج . [ داج ج ] (ع ص ، اِ) صاحب اقرب الموارد گوید: الداج فی الاصل اسم فاعل ثم استعمله العرب للجمع کما استعملو الحاج . خر و اشتر بکرایه دهنده . (منتهی الارب ).مکاریان . مکاری . (برهان ). || خربندگان و پیادگان شحنه و بازرگانان . (از شرح قاموس ). سوداگر...