کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دائی فارن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دائی فارن
لغتنامه دهخدا
دائی فارن . (اِخ ) از دوستان کورش بزرگ پادشاه هخامنشی . (ایران باستان ج 1 ص 427).
-
واژههای مشابه
-
دره دائی
لغتنامه دهخدا
دره دائی . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقعدر 42هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالرو ارجنگ به چال چنار با 108 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ازن دائی
لغتنامه دهخدا
ازن دائی . [ اَ زَ ] (اِ) قسمی انگور.
-
دائی چی
لغتنامه دهخدا
دائی چی . (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال باختر دورود. کنار راه مالرو همیانه به چنار خاتون . جلگه . معتدل و دارای 128 تن سکنه ، شیعه لری و فارسی زبان . آب آن از رودخانه و قنات ،محصول آنجا غلات . شغل اهال...
-
دائی چی
لغتنامه دهخدا
دائی چی . (اخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 18هزارگزی باختر کرمانشاه و جنوب راه فرعی سراب به نیلوفر. دشت . سردسیر دارای 306 سکنه کُردی و فارسی زبان . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات دیمی و لبنیات . شغل اهالی آنجا زر...
-
دائی زاده
لغتنامه دهخدا
دائی زاده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فرزند دائی . پسردائی . دختردائی . || پسر نیای پدری . دختر نیای پدری .
-
دائی قزی
لغتنامه دهخدا
دائی قزی . [ ق ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از «دائی »، به معنی برادر مادر و«قز»، به معنی دختر (ترکی ) و یاء نسبت ، دختردائی .
-
عمو و دائی
فرهنگ گنجواژه
خویشاوندان مرد.
-
خان دائی، خان عمو، خانداداش
لهجه و گویش تهرانی
دایی/عمو/داداش بزرگتر یا محترم