کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
داء
معنی
[ ع . ] (اِ.) 1 - بیماری ، مرض ، رنجوری . 2 - درد، رنج . ج . ادواء.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
الم، بیماری، درد، رنج، رنجوری، مرض، ناخوشی ≠ تندرستی، سلامت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
داء
واژگان مترادف و متضاد
الم، بیماری، درد، رنج، رنجوری، مرض، ناخوشی ≠ تندرستی، سلامت
-
داء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - بیماری ، مرض ، رنجوری . 2 - درد، رنج . ج . ادواء.
-
داء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) بیماری ، مرض .
-
داء
لغتنامه دهخدا
داء. (ع اِ) آزار. بیماری . (منتهی الارب ) (دهار). مرض . علت . (غیاث ). درد. (دهار). رنج . مقابل صحّت . وَصَب . (منتهی الارب ). علة تحصل بغلبة الاخلاط علی بعض . (تعریفات ). ج ، ادواء. (منتهی الارب ): رجل داء؛ مرد بیمار. مردی دردمند. (مهذب الاسماء) : ه...
-
داء
لغتنامه دهخدا
داء. (ع مص ) بیمار گردیدن . (منتهی الارب ). دَوَء. (منتهی الارب ). دردمند شدن . (دهار).
-
داء
دیکشنری عربی به فارسی
ناخوشي , فاسد شدگي , بيماري , مرض
-
واژههای مشابه
-
داء الکلب
دیکشنری عربی به فارسی
گزيدگي سگ هار , بيماري هاري
-
داء الکزاز
دیکشنری عربی به فارسی
کزاز , تشنج
-
داء الشقيقة
دیکشنری عربی به فارسی
مرض سر درد , حمله سر درد , ميگرن
-
داء السرقة
دیکشنری عربی به فارسی
جنون سرقت , ميل و اشتياق به دزدي
-
داء الفیل
واژهنامه آزاد
پیلپایی، بزرگ شدگی پا بر اثر خون یا بلغم غلیظ.
-
واژههای همآوا
-
دعا
فرهنگ نامها
(تلفظ: doeā) (عربی) درخواست کردن چیزی از خداوند یا بزرگان دین هنگام نیاز ، اضطرار، آمرزش خواستن و مانند آنها ؛ هر یک از مجموعه سخنانی که معمولاً به زبان عربی است و از قرآن یا سخنان امامان و بزرگان دین گرفته شده است.
-
دعا
واژگان مترادف و متضاد
۱. نماز، نیایش ۲. رازونیاز، مناجات، ورد ۳. آفرین، تحیت، درود، سلام ۴. حاجتخواهی، نیازطلبی ۵. تعویذ ۶. ثنا، ستایش، مدح ≠ نفرین