کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
د پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
د
/d/
معنی
دهمین حرف الفبای فارسی؛ دِ؛ دال. Δ در حساب ابجد: «۴».
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
د
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ق .) (عا.) برای تأکید قبل یا بعد از فعل امر درآید: د برو، د زود باش ، نزن د.
-
د
فرهنگ فارسی معین
(حر.) حرف دهم از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر با عدد 4 می باشد.
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. [ دِ ] (با کسره ٔ ممتده ) (صوت ، ق ) در تداول خانگی حرف تعجب است به معنی واقعاً؟ و آیا راست است ؟ و آیا راستی چنین است ؟ و آیا راستی چنین بود؟ || در تداول عوام حرف استفهام تعجبی انکاری است مانند دِهَه ! || (در تداول عامه ) چرا چنین کنی ! || در تدا...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. [ دُ ] (حرف ) از ایتالیائی دُ. هجایی بی معنی که آن را بمناسبت آوایش جانشین اوت در موسیقی کرده اند و آن اولین نُت گام موسیقی است .
-
د
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) d دهمین حرف الفبای فارسی؛ دِ؛ دال. Δ در حساب ابجد: «۴».
-
د
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) de نام واج «د».
-
د
واژهنامه آزاد
(گنابادی) دِ؛ در (حرف اضافه).
-
واژههای مشابه
-
دِ
لهجه و گویش گنابادی
de در گویش گنابادی یعنی در (حرف ربط)
-
د د ت
لغتنامه دهخدا
د د ت . [ دِ دِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) علامت اختصاری یعنی حروف اول کلمات دیکلورو، دیفنیل ، تریکلورو اتان است که ماده ٔ بی رنگ و بی بوو حل نشدنی در آب و معروفترین حشره کش های جدید است وبرای مبارزه با شپش ، مگس ، پشه و آفات زراعت بکار میرود اگر چه اول با...
-
D-value
عدد دِ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← زمان کاهش دهکی
-
دعوا (دَ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع . دعوی ] (اِ.) پرخاش ، دشمنی ، زد و خورد. ؛~ی حیدر و نعمتی مشاجرة خونین و طولانی و معمولاً بی هدف .
-
د مرگان
لغتنامه دهخدا
د مرگان . [ دُ م ُ ] (اِخ ) ژاک ژان - ماری . از دانشمندانی است که سمت ریاست هیأت فرانسوی را که در تخت جمشید حفریاتی اجرا کرده اند داشت . (از ایران باستان ج 1 ص 56). باستانشناس فرانسوی (1857 - 1924 م .) وی مهندس معدن بود و برای تحقیقات باستان شناسی ب...
-
ویتامین د
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vitamine D] (زیستشناسی) vitāminde ویتامینی موجود در روغن ماهی، گوشت، زردۀ تخممرغ، شیر، و کره. فقدان آن باعث ابتلا به راشیتیسم میگردد.