کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیوق
لغتنامه دهخدا
خیوق . [ وَ ] (اِخ ) معرب خیوه که شهریست بخوارزم . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خیوه شود.
-
جستوجو در متن
-
خیوقی
لغتنامه دهخدا
خیوقی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به خیوق . (یادداشت مؤلف ). از مردم خیوه . اهل خیوه . رجوع به خیوه شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمر خیوقی صوفی . رجوع به نجم الدین کبری و رجوع به ابوالجناب و روضات الجنات ص 81 و مجالس المؤمنین وتاریخ گزیده حمداﷲ مستوفی و تلخیص الاَّثار در ترجمه ٔخیوق شود. و نیز او راست : فواتح الجمال به فارسی .
-
سوپ
لغتنامه دهخدا
سوپ . (اِ) بزبان خیوق که یکی از الکای خوارزم است آب را گویند همچنانکه پکند نان را و سوپ و پکند آب و نان است و بعضی گویند طلب آب و نان است و بزبان هندی غله برافشان باشد. (برهان ). بلهجه ٔ خوارزمی آب . (ناظم الاطباء) : محنت سوپ و پکند او که از بیخم بکن...
-
پهلوان محمود خوارزمی
لغتنامه دهخدا
پهلوان محمود خوارزمی . [ پ َ ل َ م َ دِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) متخلص به قتالی و ملقب به پوریای ولی . در جوانی بر همه ٔ پهلوانان ایران و توران بقوت جسمانی غلبه داشت و در پیری بر جمعی سالکان و راهروان عالم به نیروی روحانی مقدم شد و بسال 722 هَ . ق . درگذ...
-
بابارتن
لغتنامه دهخدا
بابارتن . [ ] (اِخ ) خواندمیر آرد: بعد از وصول بمزار ارتیش (میرزاسلطان ابوسعید) بخاطر همایون خطور نمود که بی خبر بر سر اهالی خیوق رود و آن بلده را در حیز تسخیر کشد زیرا که در غیبت حضرت خاقان متوطنان آن مکان باظهار مخالفت مبادرت جسته نسبت بقرابت امیر ...
-
پوریای ولی
لغتنامه دهخدا
پوریای ولی . [ رِ ی ِ وَ ] (اِخ ) پهلوان محمود خوارزمی ملقب به پوریای ولی و نیز ملقب به قتالی . اصل او از مردم گنجه است . شجاعی عارف بود. او را مثنویی است بنام کنزالحقائق . وی بسال 722 هَ . ق . در خیوق درگذشته است . رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن و قاموس ا...
-
کات
لغتنامه دهخدا
کات . (اِخ ) نام شهری در خوارزم در شرقی جیحون مقابل گرگانج . یاقوت در معجم البلدان در ذیل کاث [ = کات ] گوید: معنی الکاث بلغة اهل خوارزم الحائط فی الصحراء من غیران یحیط به شی ٔ و هی بلدة کبیرة من نواحی خوارزم الا انها من شرقی جیحون جمیع نواحی خوارزم ...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه . [ هَِ/ ها ] (ع حرف ، ضمیر) در عربی بر حسب لهجه های مختلف گاهی این حرف به حروف دیگری تبدیل شود یا بدل از آنها آید.اَ: هَثَر، اَثَر. هراق ، اراق . هراقه ، اَراقَه ... هناره ، اناره . هیم اﷲ، ایم اﷲ. ث : لُهاة، لثاة. ج : ماه ، ماج .ح : گناه ، جُناح ...
-
نجم الدین کبری
لغتنامه دهخدا
نجم الدین کبری . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ک ُ را ] (اِخ ) احمدبن عمربن محمد خیوقی خوارزمی ، مکنی به ابوالجناب و ملقب به نجم الدین و طامةالکبری و معروف به شیخ نجم الدین کبری . مؤسس سلسله ٔ کبرویه . از مشاهیر عرفا و اکابر صوفیان قرن ششم و هفتم هجری است نجم ا...