کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیو
/xayu/
معنی
آب دهان؛ تُف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آب دهن، اخ، بزاق، تف، خد، خدو
دیکشنری
saliva, spit
-
جستوجوی دقیق
-
خیو
واژگان مترادف و متضاد
آب دهن، اخ، بزاق، تف، خد، خدو
-
خیو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) آب دهان ، تف . خدو و خوی نیز گویند.
-
خیو
لغتنامه دهخدا
خیو. [ خ َ / خیو ] (اِ) تف ، آب دهن ، خلشک . (ناظم الاطباء). تفو، اخ تف ، خیم ، ته ، تهو، بزاق ، بصاق ، بساق ، لعاب ، رضاب ، لیاط، ریق ، خدو، انجوغ ، انجوخ ، لفج ،مجاجه . (یادداشت مؤلف ) : و این مهتران راکه رنجه نیارستند داشتن دشنام دادندی و سرد گفت...
-
خیو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xadūk] [قدیمی] xayu آب دهان؛ تُف.
-
واژههای مشابه
-
خیو افکندن
لغتنامه دهخدا
خیو افکندن . [ خ َ / خیو اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تف انداختن . بزق . بسق . بصق . (یادداشت مؤلف ).
-
خیو انداختن
لغتنامه دهخدا
خیو انداختن . [ خ َ / خیو اَ ت َ ] (مص مرکب ) تف انداختن . خیو افکندن . بزق . بسق . بصق . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
آبدهن
واژگان مترادف و متضاد
بزاق، تف، خدو، خیو
-
بزاق
واژگان مترادف و متضاد
آبدهان، تف، خدو، خیو
-
پفج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بفج› [قدیمی] pafj آب دهان؛ خیو؛ خدو.
-
آبدهان
واژگان مترادف و متضاد
بزاق، تف، خدو، خیو، کفک
-
خدو
واژگان مترادف و متضاد
آبدهن، بزاق، تف، خیو، کفدهان، کفک
-
تف
واژگان مترادف و متضاد
آبدهان، بزاق، تابش، خدو، خلط، خیو، کفک
-
پفج
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) = بفج : کف دهان ، خیو، خدو.