کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیلخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیلخانه
/xeylxāne/
معنی
۱. محل اقامت خدموحشم در خانه.
۲. اقامتگاه سپاهیان.
۳. خاندان؛ دودمان؛ طایفه: ◻︎ همه ملک عجم خزانهٴ من / در عرب مانده خلیخانهٴ من (نظامی۴: ۵۸۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیلخانه
فرهنگ فارسی معین
(خِ نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) خاندان ، دودمان ، طایفه .
-
خیلخانه
لغتنامه دهخدا
خیلخانه . [ خ َ / خ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خاندان . دودمان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : سلطان ... را که مستوفی بود هم در آن کوشک بفرمود گرفتن و چون هر دو را موقوف کردند بنه و خزانه و خیلخانه بغارتیدند. (راحةالصدور راوندی ). و در سرای سلطان بجانب...
-
خیلخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹خیلخانه› [قدیمی] xeylxāne ۱. محل اقامت خدموحشم در خانه.۲. اقامتگاه سپاهیان.۳. خاندان؛ دودمان؛ طایفه: ◻︎ همه ملک عجم خزانهٴ من / در عرب مانده خلیخانهٴ من (نظامی۴: ۵۸۵).
-
جستوجو در متن
-
غمناکی
لغتنامه دهخدا
غمناکی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) غمگین بودن . غمناک و اندوهگین بودن : شد درین خشت خانه ٔ خاکی خشت نمناک شد ز غمناکی . نظامی .دید کین خیلخانه ٔ خاکی نارد الا غبار غمناکی . نظامی .خاک زر شد هیأت خاکی نماندغم فرح شد خار غمناکی نماند. مولوی .کتبت قصة شوقی ...
-
گران سایه
لغتنامه دهخدا
گران سایه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردمی عالیرتبه و صاحب جاه و مرتبه . (برهان ) (انجمن آرا). گران پایه . (آنندراج ). ج ، گران سایگان : ز پهلو برفتند پرمایگان سپهبدسران و گران سایگان . فردوسی .چو دید آن دو مرد گران سایه رابه دانایی اندر ...
-
خدای پرست
لغتنامه دهخدا
خدای پرست . [ خ ُپ َ رَ ] (نف مرکب ) خداپرست . پرستنده ٔ خدای . دیندار.مؤمن . مقابل خلق پرست . مقابل هوای پرست : خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخردگهی خدای پرست و گهی گنهکاریم . ناصرخسرو.اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصر...
-
عجم
لغتنامه دهخدا
عجم . [ ع َ ج َ ] (اِخ ) خلاف عرب . (اقرب الموارد). غیر عرب از مردم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ایران و توران و مردم غیر عرب را نیز عجم گویند. (غیاث اللغات ). || مردم ایران . ایرانی : کجا شد فریدون و ضحاک و جم مهان عرب خسروان عجم . فردوسی .مر...
-
یکدش
لغتنامه دهخدا
یکدش . [ ی َ دِ] (اِ) امتزاج و اتصال دو چیز را گویند با هم . (برهان ) (آنندراج ). امتزاج و اتصال . (ناظم الاطباء). اکدش .(فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). || (ص ، اِ) اسبی را گویند که پدرش از جنسی و مادرش از جنس دیگر باشد. (از برهان ) (آنندراج ). اسبی که...
-
یتاق
لغتنامه دهخدا
یتاق . [ ی َ / ی ُ ] (ترکی ، اِ)پاس و پاس داشتن و محافظت کردن . (برهان ) (سروری ). پاسبانی یعنی چوکی . (غیاث اللغات ). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی . (آنندراج ). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقط...
-
ریا
لغتنامه دهخدا
ریا. (ع اِمص ) ریاء. ظاهرسازی . چشم دیدی . (یادداشت مؤلف ). ساختگی . ظاهری : زنا و ریا آشکارا شوددل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی .من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست . ناصرخسرو.اگر احسان کنی با مستحق کن نه ازبهر ریا ازبهر حق کن...
-
خاندان
لغتنامه دهخدا
خاندان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) دوده . تبار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آل . (مجمل اللغة). دودمان . (شرفنامه ٔ منیری ). قبیله . اهل بیت . عترت . خانمان . خانواده : بدآمد بدین خاندان بزرگ همه میش گشتیم و دشمن چو گرک . فردوسی .تو با بندگان گوی زآنسان سخن ک...
-
دفتر
لغتنامه دهخدا
دفتر. [ دَ ت َ ] (اِ) نامه های فراهم آورده . (منتهی الارب ). تعدادی از صحف و نامه ها که جمع شده باشد، و از آن جمله است دفاتر حساب و دفاترخراج . (از اقرب الموارد). عده ٔ اوراقی بهم پیوسته و در جلدی جای داده شده که در آن مطالب مختلف نظم و نثر یا محاسبا...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...