کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیط کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خیط کردن
لغتنامه دهخدا
خیط کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از روبردن . کنف کردن . مجاب کردن .
-
خیط کرم
لغتنامه دهخدا
خیط کرم . [ طِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چفته ٔ درخت مو. ج ، خیوط کرم . (یادداشت مؤلف ).
-
خيط رقيق
دیکشنری عربی به فارسی
بند شيطان , لعاب خورشيد , لعاب عنکبوت , پارچه بسيار نازک , تنزيب , نازک , لطيف , سبک
-
خیط شدن
لهجه و گویش تهرانی
بور شدن، شرمنده شدن
-
خيط من الخلف
دیکشنری عربی به فارسی
کوک زيگزاگ , کوک چپ و راست
-
جستوجو در متن
-
بند کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
خيط
-
به نخ کشیدن (مثل دانه های تسبیح)
دیکشنری فارسی به عربی
خيط
-
چله نشستن،چله نشینی
لهجه و گویش تهرانی
ریاضت کشیدن(چهل روزداخل مندل یا خیط نشسته ذکر میگویند)
-
کشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , ارفع , امتداد , تجربة , خيط , زن , سحب , عائق , عافية , عان , عتلة , عزم , مخطط
-
thread
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موضوع، نخ، رشته، رزوه، رگه، تار، شیار، خیط، قیطان، شیار داخل پیچ و مهره، نخ کردن، نخ کشیدن به، موجی کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن، بند کشیدن
-
threads
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موضوعات، نخ، رشته، رزوه، ریسمان، رگه، تار، شیار، خیط، قیطان، شیار داخل پیچ و مهره، نخ کردن، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن، بند کشیدن
-
کشاکش
لغتنامه دهخدا
کشاکش . [ ک َ/ ک ِ ک َ / ک ِ ] (اِمص مرکب ) کشش . جذب . جلب . (ناظم الاطباء). کشش پیاپی . (یادداشت مؤلف ). کششهای متعاقب و بردن و آوردن . (برهان ). از هر سو کشیدن . پیاپی کشیدن و بردن و آوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ریش تو در کشاکش آن گنده پیر شلف س...
-
نخ
لغتنامه دهخدا
نخ . [ ن َ ] (اِ) تای ریسمان . (لغت فرس ). تار ریسمان . (اوبهی ). یک تار رشته را گویند، خواه ابریشم باشد و خواه ریسمان . (برهان قاطع). گیلکی : نخ (رشته ، نخ )، گنابادی : نخ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تار ریسمان و ابریشم و غیره . (آنندراج ) (از ب...
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20). از قبیل بافته ٔ ابریشمینه مانند رشته ٔ سر علم و گلوگاه نیزه و آنکه درو...
-
تافتن
لغتنامه دهخدا
تافتن . [ ت َ ] (مص ) گردانیدن و پیچیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). برگردانیدن و پیچیدن . (ناظم الاطباء). گردانیدن . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || کج شدن . برگشتن : امروز باز پوزت ایدون بتافته است گویی همی بدندان خواهی گرفت گوش . منجیک . |...