کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیض
لغتنامه دهخدا
خیض . [ خ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) ساخته شده از آهن اعم از نرم و سخت .- سیف خیض ؛ شمشیر از آهن اعم از آهن نرم و یا آهن سخت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
واژههای همآوا
-
خیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرش، جست، جهش ۲. تاخت ۳. جهیدن ۴. ارتفاع، بلندی (ایوان، دیوار، طاق)
-
خیز
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِمص .) برخاستن . 2 - جستن ، جهش . 3 - (ص .) بلندی ، طاق یا ایوان .
-
خیز
لغتنامه دهخدا
خیز. (اِخ ) شهرکی است خرم و آبادان و بانعمت بناحیت پارس . (حدود العالم ).
-
خیز
لغتنامه دهخدا
خیز. (نف مرخم ) خیزنده . برخیزنده . (ناظم الاطباء). بلندشونده . این لفظ در حالت ترکیب بدو وجه مستعمل میشود یکی آنکه جزء اول حال از ذات او باشد چون سبکخیز و دیگر آنکه بمعنی مکانی بود که حال و ذی حال از آن پیدا شود چون دشت عاشق خیز. (آنندراج ).- آب خیز...
-
خیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خواستن) xiz ۱. = خاستن۲. (اسم مصدر) پَرِش؛ جهش.۳. خیزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): حاصلخیز، سبکخیز، سحرخیز، شبخیز.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] بلند شدن.〈 خیز برداشتن: (مصدر لازم) [عامیانه] جستن؛ جهیدن.〈 خیز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] =...
-
خیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خیزیدن) xiz = خیزیدن
-
خیز
لهجه و گویش بختیاری
xiz هیز، زنِ بدکار. tia xiz:هیزچشم.