کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیشومیشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ش َ دَه ْ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. || بیخود کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شدة
لغتنامه دهخدا
شدة. [ ش َدْ دَ ] (ع مص ) یکبار حمله کردن . (منتهی الارب ). حمله کردن در جنگ . (از اقرب الموارد). || (اِ) تشدید « ّ ». (یادداشت مؤلف ).
-
شدة
لغتنامه دهخدا
شدة. [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . اسم است اشتداد را. (منتهی الارب ). اسم از اشتداد، نقیض لین . (از اقرب الموارد). خلاف رخاء. (از اقرب الموارد). این کلمه در املای فارسی با تای کشیده تحریر شود یعنی شدت . || مکاره دهر. (از اقرب الموارد). سختی روزگار. ا...
-
شدة
دیکشنری عربی به فارسی
سفت , محکم , تنگ (تانگ) , کيپ , مانع دخول هوا يا اب يا چيز ديگر , خسيس , کساد , بزحمت کشيدن , بازورکشيدن , تقلا کردن , کوشيدن , کشش , کوشش , زحمت , تقلا , يدک کش
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šadde ۱. چند رشته نخ بههم پیچیده که به یک اندازه بریده باشند.۲. رشتهای که دانههای یاقوت یا مروارید به آن بکشند و به گردن یا جلو لباس آویزان کنند.
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šode ۱. گشته؛ گردیده؛ انجامیافته.۲. [قدیمی] رفته؛ گذشته.
-
شَدّه
لهجه و گویش بختیاری
šadda مجموعهاى از چند رشته مهره ریز و رنگ به رنگ که سر آنها از یک طرف به هم وصل مىشود و از طرف دیگر آزاد است (نوع مرغوب و بزرگ آن را دوشیزگان به سینه زنند و کوچک آن را براى نظربندى به سینه، پشت یا موى کودکان مىآویزند).
-
nose flutes
نایهای خیشومی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] دستهای از نایها که با بینی در آنها دمیده میشود
-
غارت شده
لغتنامه دهخدا
غارت شده . [ رَ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مالی که بغارت رفته است . || آن که مال او به غارت رفته است .
-
کم شده
لغتنامه دهخدا
کم شده . [ ک َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نقصان یافته و تلف شده و سپری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کم شدن شود.
-
کهن شده
لغتنامه دهخدا
کهن شده . [ ک ُ هََ / هَُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کهنه شده . فرسوده شده . ازکارافتاده : گفته ٔ دانا چو ماه نو به فزون است گفته ٔ نادان چنان کهن شده عرجون . ناصرخسرو.رجوع به کهن شدن شود.
-
کهنه شده
لغتنامه دهخدا
کهنه شده . [ ک ُن َ / ن ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مندرس . مدروس . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه شدن و کهنه شود. || قدیمی . متعلق به ایام گذشته .
-
گران شده
لغتنامه دهخدا
گران شده . [ گ ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) قیمتی شده . بهادارشده : ز چیزهای جهان هرچه خوار و ارزان شدگران شده شمر آن چیز خوار و ارزان را.ناصرخسرو.
-
topicalized
مبتداسازیشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ویژگی سازهای که در جمله مبتدا واقع شده است متـ . مبتداشده
-
dissimilated
ناهمگونشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، زبانشناسی] ویژگی یک واحد آوایی که مشخصه یا مشخصههای آن دچار ناهمگونی شده باشد متـ . ناهمگون