کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیش
/xiš/
معنی
۱. (کشاورزی) آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته میشود؛ گاوآهن.
۲. (اسم مصدر) [مجاز] شخم زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بشکار، شخم ≠ درو
۲. گاوآهن
۳. پارچهکتانی، کیش
دیکشنری
drag, plow
-
جستوجوی دقیق
-
خیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. بشکار، شخم ≠ درو ۲. گاوآهن ۳. پارچهکتانی، کیش
-
خیش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) گاوآهن .
-
خیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پارچه ای خشن از کتان . 2 - پرده ای از کتان که آن را در اتا ق می آویختند و برای خنک شدن ، آن را نمناک می کردند.
-
خیش
لغتنامه دهخدا
خیش . (اِ) افزاری بجهت زراعت . (ناظم الاطباء). ابزار بجهت شخم کردن . (یادداشت مؤلف ). || چوبی که بر گردن گاو نهند و آهن قلبه . || قلبه ران . (ناظم الاطباء). || شغا. تیردان . (یادداشت مؤلف ). || قلبه رانی . (ناظم الاطباء).
-
خیش
لغتنامه دهخدا
خیش . [ خی / خ َ ] (ع اِ)جامه ٔ رقیق باف ستبرتار از بدترین کتان و یا از ستبرتر عصب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). نوعی از پارچه و بافته کتان . پارچه ای از پشم و پنبه با هم بافته شده . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) : و از بصره نعلین...
-
خیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خیچ› xiš ۱. (کشاورزی) آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته میشود؛ گاوآهن.۲. (اسم مصدر) [مجاز] شخم زدن.
-
خیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: کیش] ‹کیش› [قدیمی] xiš ۱. نوعی پارچۀ کتان.۲. پردهای که از این نوع پارچه تهیه میشد.۳. = خیشخانه
-
خیش
دیکشنری فارسی به عربی
محراث
-
خیش
لهجه و گویش تهرانی
گاوآهن
-
خیش
واژهنامه آزاد
گاوآهن
-
واژههای مشابه
-
خیش کردن
واژگان مترادف و متضاد
خیش زدن، شیار زدن، شخم زدن، شخم کردن ≠ درو کردن، درویدن
-
خیش زدن
لغتنامه دهخدا
خیش زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) شخم زدن . شیار کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
خیش کار
لغتنامه دهخدا
خیش کار. (ص مرکب ) زارع . زراعت کننده . آنکه زراعت کند. (یادداشت مؤلف ).
-
خیش خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [قدیمی] xišxāne خانهای که در آن پردههای کتان میآویختند و برای خنک شدن هوا آنها را مرطوب میکردند؛ خانۀ تابستانی.