کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیس کردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خیسِ آب
لهجه و گویش تهرانی
خیس
-
خیسوندن،خیس خوردن
لهجه و گویش تهرانی
در مایعی غوطه ور کردن
-
خیس و آب
فرهنگ گنجواژه
تر، مرطوب.
-
خیس و آبکشیده
فرهنگ گنجواژه
کاملاً خیس.
-
خیس و خالی
فرهنگ گنجواژه
مرطوب، خیس و خالی شد.
-
خیس و لیس
فرهنگ گنجواژه
تر.
-
Diomedea irrorata
مرغ توفان دیومِدی خیسپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از دیومِدیان و راستۀ کبوتردریاییسانان با پرهای صاف و تیره که درخشش خاصی دارند و گویی خیساند
-
جستوجو در متن
-
غم
لغتنامه دهخدا
غم . [ غ َم م ](ع مص ) اندوهگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غمگین گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). غمگین کردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِ) اندوه . ج ، غُموم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). کرب و اندوه ...