کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیسانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیسانیدن
معنی
(دَ) (مص م .) تر کردن ، مرطوب ساختن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) تر کردن ، مرطوب ساختن .
-
خیسانیدن
لغتنامه دهخدا
خیسانیدن . [دَ ] (مص ) خیسیدن کنانیدن و فرمودن . (ناظم الاطباء).خیساندن . مرس . تر نهادن . آغوندن . نقوع . انقاع . (یادداشت مؤلف ). || آمیختن و مخلوط کردن . || پیش خزیدن مانند کودکان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خیساندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) خیسانیدن .
-
خیساندن
واژگان مترادف و متضاد
تر کردن، خیسانیدن، خیس کردن، مرطوب کردن ≠ خشکاندن، خشکانیدن
-
آغاندن
لغتنامه دهخدا
آغاندن . [ دَ ] (مص ) آغاردن . تر نهادن . خیسانیدن .
-
فرغاریدن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ دَ) (مص م .) 1 - خیسانیدن . 2 - سرشتن .
-
فرغاریدن
لغتنامه دهخدا
فرغاریدن . [ ف َ دَ ] (مص ) چیزی را خوب تر کردن و خیسانیدن در آب و غیره . رجوع به فرغار کردن شود. || به هم سرشتن و آغشته کردن . (برهان ). رجوع به فرغار و فرغردن شود.
-
آب زرشک
لغتنامه دهخدا
آب زرشک . [ ب ِ زِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آبی که از تر نهادن و خیسانیدن زرشک حاصل کنند.
-
آغوندن
لغتنامه دهخدا
آغوندن .[ دَ ] (مص ) در دهان خیسانیدن چیزی را، چون آلو و انجیر خشک و مانند آن تا مضغ و خائیدن آن آسان شود.
-
خوسانیدن
لغتنامه دهخدا
خوسانیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن . آرزو داشتن . مایل شدن . راغب شدن . || خواستن کنانیدن . || آرزو کردن . || خیسانیدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
فرغردن
لغتنامه دهخدا
فرغردن . [ ف َ غ َ دَ ] (مص ) آغشتن . سرشتن . (یادداشت به خط مؤلف ). خیسانیدن . تر کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرغاریدن شود.
-
آغاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آغاریدن› [قدیمی] 'āqārdan ۱. تر کردن؛ خیسانیدن؛ نم کردن: ◻︎ پولاد نرم کی شود و شیرین / گرچه در انگبینْش بیاغاری (ناصرخسرو: ۴۸۹).۲. سرشتن؛ آمیختن.۳. (مصدر لازم) نم کشیدن؛ خیسیدن.
-
تعفین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'fin ۱. گنداندن؛ برگرداندن و تغییر دادن بو و مزۀ چیزی.۲. (پزشکی) خیسانیدن بعضی داروها در سرکه یا الکل یا مایع دیگر تا مدت معینی که بعد آن را صاف کنند و به مصرف برسانند.
-
فرغار کردن
لغتنامه دهخدا
فرغار کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیسانیدن . (یادداشت به خط مؤلف ) : بگیرند زردآلوی کشته و... و یک شب در آب فرغار کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فرغر و فرغرده و فرغاریدن شود.