کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیسان
/xisān/
معنی
= خیساندن
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: خیساند
بن حال: خیسان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیسان
لغتنامه دهخدا
خیسان . [ خ َ ] (ع مص ) خَیس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خَیس شود.
-
خیسان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خیساندن و خیسانیدن) xisān = خیساندن
-
واژههای همآوا
-
خیصان
لغتنامه دهخدا
خیصان . [ خ َ ] (ع اِ) اندکی از مال . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خیصان من مال .
-
جستوجو در متن
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . [ خ َ ] (ع اِ) غم . || خطا. گمراهی . || (مص ) غدر کردن و شکستن عهد. خیسان . || وعده ٔ خلاف کردن . || لازم گرفتن فلان جای را. || بوی گرفتن مردار. منه : خاست الجیفة. || رام کرده شدن . منه : یخاس انفه . || کاسد شدن چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج ال...