کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیس
/xis/
معنی
۱. [مقابلِ خشک] ویژگی کسی یا چیزی که با آب یا مایع دیگر مرطوب شده باشد؛ تر.
۲. (بن مضارعِ خیسیدن) = خیسیدن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تر، مرطوب، نم، نمناک نمین ≠ خشک
دیکشنری
dewy, moist, saturated, sodden, soggy, wet, splashy
-
جستوجوی دقیق
-
خیس
واژگان مترادف و متضاد
تر، مرطوب، نم، نمناک نمین ≠ خشک
-
خیس
فرهنگ فارسی معین
(ص .) مرطوب ، تر.
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . (ص ) آبدار. مرطوب . آب بخود کشیده . (ناظم الاطباء). تر. (یادداشت مؤلف ). || (اِ) ملافه ٔ کرباس کلفت . (ناظم الاطباء).
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . (ع ص ، اِ) درخت انبوه . || انبوه از حلفا و قصب . ج ، اخیاس . || بیشه ٔشیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). کنام شیر. (یادداشت مؤلف ). ج ، اخیاس : رها کنند پلنگان شخ و هزبران خیس . مختاری .|| شیر. لبن . || نیکویی . (منتهی الار...
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . [ خ َ ] (اِخ ) از بلوکات جوف غربی است در مصر. (از معجم البلدان ).
-
خیس
لغتنامه دهخدا
خیس . [ خ َ ] (ع اِ) غم . || خطا. گمراهی . || (مص ) غدر کردن و شکستن عهد. خیسان . || وعده ٔ خلاف کردن . || لازم گرفتن فلان جای را. || بوی گرفتن مردار. منه : خاست الجیفة. || رام کرده شدن . منه : یخاس انفه . || کاسد شدن چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج ال...
-
خیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xis ۱. [مقابلِ خشک] ویژگی کسی یا چیزی که با آب یا مایع دیگر مرطوب شده باشد؛ تر.۲. (بن مضارعِ خیسیدن) = خیسیدن
-
خیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xis بیشه یا کُنام شیر.
-
خیس
دیکشنری فارسی به عربی
سکران , ممطر , رطب
-
خیس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tar / xis طاری: xis طامه ای: tar طرقی: tar کشه ای: xis نطنزی: tar
-
واژههای مشابه
-
wet traction
کشانش خیس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو، مهندسی بسپار- تایر] میزان کشانش یا چنگزنی تایر در جادۀ خیس و توانایی آن در پخش آب برای مقابله با آبپیمایش
-
خیس کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص م .) 1 - مرطوب کردن . 2 - کنایه از: شاشیدن از شدت ترس .
-
خیس خوردن
لغتنامه دهخدا
خیس خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مایع بخود کشیدن . مخلوط شدن با مایع بر اثر آنکه در آن مایع گذارده شود.
-
خیس شدن
لغتنامه دهخدا
خیس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت تر شدن . (یادداشت مؤلف ).- از باران خیس شدن ؛ بر اثر باران سخت تر شدن .- از عرق خیس شدن ؛ بر اثر عرق کردن تر شدن .- خیس آب شدن ؛ ترشدن . بوسیله ٔ آب سخت تر شدن .