کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیز و میز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
lava rise
خیز گدازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بخش کموبیش سرتخت یک میدان جریان گدازۀ ریسمـانی (pahoehoe lava) که در نتیجۀ فشار گدازههای زیر لایۀ سطحی برآمده شده است متـ . فلات فشاری pressure plateau
-
onset of blood lactate accumulation, OBLA
خیز لاکتات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] افزایش مجدد میزان لاکتات خون که در هنگام فعالیت شدید، بعد از رسیدن به آستانۀ لاکتات رخ میدهد
-
زمین خیز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .)1 - عجیب ، شگفتی آور. 2 - محصول کشاورزی .
-
عشوه خیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) فریبکار.
-
نیم خیز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.
-
سست خیز
لغتنامه دهخدا
سست خیز. [ س ُ ] (نف مرکب ) تنبل . کند. کاهل : در عالم اگر چه سست خیزیم در کوچگه رحیل تیزیم .نظامی .
-
سیل خیز
لغتنامه دهخدا
سیل خیز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جایی که سیل ازآن حرکت کند. (از فرهنگ فارسی معین ). جایی که سیل از آن خیزد. آنجا که سیل از آن روان شود : تا بدامن ننشیند ز نسیمش گردی سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست . حافظ.ز سیل خیز فنا ایمن است قصر بقا...
-
سیلاب خیز
لغتنامه دهخدا
سیلاب خیز. [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) سیلاب خیزنده . که سیلاب از آن برخیزد. در بیت زیر ظاهراً، در معرض سیلاب : رخنه کن این خانه ٔ سیلاب خیزتا بودت فرصت راه گریز.نظامی .
-
طرب خیز
لغتنامه دهخدا
طرب خیز. [ طَ رَ ] (نف مرکب ) طرب انگیز. که طرب آورد. رجوع به طرب انگیز شود.
-
شب خیز
لغتنامه دهخدا
شب خیز. [ ش َ ] (نف مرکب ) شب خیزنده . آنکه شبها برخیزد. (آنندراج ). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل : عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام ). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل . شب زنده دار. || چیزی که شب برخیزد مثل نال...
-
پنبه خیز
لغتنامه دهخدا
پنبه خیز. [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) محلی که پنبه در آن بسیار حاصل شود: مصر مملکتی پنبه خیز است .
-
پگاه خیز
لغتنامه دهخدا
پگاه خیز. [ پ َ / پ ِ] (نف مرکب ) سحرخیز. بَکُر. بکیرُ. (منتهی الارب ).
-
بیگاه خیز
لغتنامه دهخدا
بیگاه خیز. (نف مرکب ) که بیگاه برخیزد. که بامداد زود برخیزد. که در دل شب از خواب برآید : بشب زنده داران بیگاه خیزبخاکی غریبان خونابه ریز.نظامی .
-
بیگه خیز
لغتنامه دهخدا
بیگه خیز. [ گ َه ْ ] (نف مرکب ) که پیش بامداد برخیزد. سحرخیز. که نه بوقت برخیزد. که نه بگاه سر از خواب بردارد : اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم رطل می باید دمادم مست بیگه خیز را.سنائی .
-
چمن خیز
لغتنامه دهخدا
چمن خیز. [ چ َ م َ] (نف مرکب ) زمینی یا جایی که استعداد روییدن چمن دارد. یا چمن در آنجا بسیار است . چمن زار : تعالی اﷲ ازین شهر چمن خیزکه باد اوست بر دلها فرح بیز. منیر (از آنندراج ).رجوع به چمن زار شود.